هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر احساسات شاعر درباره ناپایداری دنیا و بیوفایی آن است. او از روزگاری یاد میکند که نام و نشانش ارزشی نداشت، از عشق نافرجام و خاطرات گذشته سخن میگوید، و در نهایت به ناتوانی در بیان دردهای خود اشاره میکند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و احساسی موجود در شعر نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۰۶۷

مهری که بود با منت، آن گوییا نبود
آن پرسش زمان به زمان گوییا نبود

نامم که برده ای و نشانم که داده ای
زان روزگار نام و نشان گوییا نبود

در گلشنی که با گل و مل بوده ایم خوش
آمد خزان و بویی ازان گوییا نبود

اول که دیدمت ز سیه رویی آن نفس
گوییا نشستم دل و جان گوییا نبود

یادی مکن به مردمی از بنده، پیش ازان
گویند مردمان که فلان گوییا نبود

دی ناگهانش دیدم و رفتم که بنگرم
در پیش دیده نگران گوییا نبود

صد قصه داشت خسرو مسکین ز درد خویش
چون پیش او رسید زبان گوییا نبود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.