هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، با تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، به موضوعاتی مانند عشق، رنج، گذر زمان و تغییرات زندگی می‌پردازد. شاعر از گل‌هایی می‌گوید که به خون تبدیل شده‌اند، از عشقی که به رنج انجامیده و از گذر سلطانی که قصه‌اش محو شده است. این اشعار پر از حس نوستالژی و اندوه است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر نیاز به درک و تجربه‌ای دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تصاویر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۸۷۲

زان گل که اندکی بته مشک ناب شد
بسیار خلق از مژه در خون خضاب شد

در خردگیش دیدم و گفتم که مه شوی
او خود برای سوزش خلق آفتاب شد

آن سادگی که داشت، به سرخی شدش به دل
قندی که داشت نیشکر او، شراب شد

بهر خدا دگر به دل من گذر مکن
ای چشمه حیات که خون من آب شد

جز بوی خون نیامد از او در دماغ من
از زلف او گهی که جهان مشک ناب شد

ای پندگوی، نزد تو سهل است عشق،لیک
مسکین کسی که جان و دل او خراب شد

دی در چمن شدم بگشاید مگر دلم
آهی زدم که آن همه گلها گلاب شد

در خواب پیش چهره خسرو پدید گشت
سلطان گذشت و قصه ما نقش آب شد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.