هوش مصنوعی:
شاعر در این متن به بیان دشواریها و تناقضات درونی خود میپردازد. او از خودانتقادی و دشمنی با خویشتن سخن میگوید و تأکید میکند که هدفش از بیان بدیها، نقصهای خودش است نه دیگران. شاعر از خداوند طلب حسن ظن و مهر میکند و در نهایت، ستایش خود را به خداوند شمسالدین تقدیم میدارد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و خودانتقادی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم فلسفی و عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۹۶۹
از بَدیها آن چه گویم هست قَصدَم خویشتن
زان که زَهری من ندیدم دَر جهانْ چون خویش تَن
گَر اشارت با کسی دیدی، نَدارم قَصدِ او
نی به حَقِّ ذوالْجَلال و ذوالْکَمال و ذوالْمِنَن
تا زِ خود فارغ نیایم، با دِگَر کَس چون رَسَم؟
وَرْ بگویم فارِغَم از خود، بُوَد سودا و ظَن
وَرْ بِگُفتم نُکتهیی هستَش بَسی تأویلها
گَر غَرَض نُقصانِ کَس دارم، نه مَردم من، نه زَن
از تو دارم اِلْتماسی، ای حَریفِ رازدار
حُسن ظَنّی در هوی و مِهْرِ من با خویش تَن
دشمن جانم مَنَم، اَفْغانِ من هم از خود است
کَزْ خودیْ خود من بِخواهم هَمچو هیزُم سوختن
چون که یاری را هزاران بار با نام و نشان
مَدحهای بینِفاقَش کرده باشم در عَلَن
فَخْر کرده من بَرو صد بار پیدا و نَهان
بوده ما را از عزیزی با دو دیده مُقْتَرَن
گَر یکی عیبی بِگویَم، قَصدِ من عیبِ من است
زان که ماهم را بِپوشَد ابرِ من اَنْدَر بَدَن
رو بِدان یک وَصْف کردم، کَزْ مَلامَت مَر وِرا
بَهرِ حَقِّ دوستی حَملَش مَکُن بر مَکْر و فَن
من خودیِّ خویش را گویم که دَرپِنْداشتی
رو اگر نورِ خدایی، نیست شو، شو مُمْتَحَن
ای خودِ من، گَر همه سِرِّ خدایی، مَحْو شو
کان همه خود دیدهیی پس دیدهٔ خودبین بِکَن
چون خداوندْ شَمسِ دین را میسِتایَم تو بِدان
کین همه اوصافِ خوبی را سُتودَم در قَرَن
زان که زَهری من ندیدم دَر جهانْ چون خویش تَن
گَر اشارت با کسی دیدی، نَدارم قَصدِ او
نی به حَقِّ ذوالْجَلال و ذوالْکَمال و ذوالْمِنَن
تا زِ خود فارغ نیایم، با دِگَر کَس چون رَسَم؟
وَرْ بگویم فارِغَم از خود، بُوَد سودا و ظَن
وَرْ بِگُفتم نُکتهیی هستَش بَسی تأویلها
گَر غَرَض نُقصانِ کَس دارم، نه مَردم من، نه زَن
از تو دارم اِلْتماسی، ای حَریفِ رازدار
حُسن ظَنّی در هوی و مِهْرِ من با خویش تَن
دشمن جانم مَنَم، اَفْغانِ من هم از خود است
کَزْ خودیْ خود من بِخواهم هَمچو هیزُم سوختن
چون که یاری را هزاران بار با نام و نشان
مَدحهای بینِفاقَش کرده باشم در عَلَن
فَخْر کرده من بَرو صد بار پیدا و نَهان
بوده ما را از عزیزی با دو دیده مُقْتَرَن
گَر یکی عیبی بِگویَم، قَصدِ من عیبِ من است
زان که ماهم را بِپوشَد ابرِ من اَنْدَر بَدَن
رو بِدان یک وَصْف کردم، کَزْ مَلامَت مَر وِرا
بَهرِ حَقِّ دوستی حَملَش مَکُن بر مَکْر و فَن
من خودیِّ خویش را گویم که دَرپِنْداشتی
رو اگر نورِ خدایی، نیست شو، شو مُمْتَحَن
ای خودِ من، گَر همه سِرِّ خدایی، مَحْو شو
کان همه خود دیدهیی پس دیدهٔ خودبین بِکَن
چون خداوندْ شَمسِ دین را میسِتایَم تو بِدان
کین همه اوصافِ خوبی را سُتودَم در قَرَن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.