هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از زندگی و عشق سخن می‌گوید و به مفاهیمی مانند عرفان، عشق الهی، و فلسفه زندگی اشاره می‌کند. او از نوشیدن باده به عنوان نمادی از شادی و رهایی از غم یاد می‌کند و به همراهی با بزرگان عرفان مانند جنید و بایزید اشاره می‌کند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند مرگ، عشق، و جهان‌بینی عرفانی می‌پردازد و از دریای عشق به عنوان منبع الهام و زندگی سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از نمادهایی مانند باده و مفاهیم مرتبط با عشق الهی نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۵۹۷

این چه کَژْطَبْعی بود که صد هزارانْ غَم خوریم؟
جَمعِ مَستان را بِخوان تا باده‌‌ها با هم خوریم

باده‌یی کَابْرار را دادند اَنْدَر یَشْرَبون
با جُنَید و بایَزید و شِبْلی و اَدْهَم خوریم

ابر نَبْوَد ماهِ ما را تا جَفایِ شب کَشیم
مرگْ نَبْوَد عاشقان را تا غَمِ ماتَم خوریم

نَفْسِ ماده کیست تا ما تیغ خود بر وِیْ زنیم؟
زَخْم بر رُستم زنیم و زَخْم از رُستم خوریم

بود مَردم خوارْ عالَم خلق عالم را بِخورد
خالِق آورده‌‌‌‌ست ما را تا که ما عالَم خوریم

این جهانْ افسونگراست و وَعده فردا دَهَد
ما از آن زیرک تَریم ای خوش پسر که دَم خوریم

گَر پَری زادیم شبْ جمعیّت ِپَریان بُوَد
وَرْ زِ آدم زاده‌‌‌‌ایم آن باده با آدم خوریم

گَهْ از آن کَفْ گوهرِ هستیّ و سَرمَستی بَریم
گَهْ از آن دَفْ نَعْره و فریادِ زیر و بَم خوریم

ماهی‌‌‌‌ایم و ساقیِ ما نیست جُز دریایِ عشق
هیچ دریا کَم شود زان رو که بیش و کم خوریم؟

گَهْ چو گَردون از مَهْ و خورشید اِشْکَم پُر کنیم
گَه چو خورشید آب‌‌ها را جُمله‌‌ بی‌اِشْکَم خوریم

شَمسِ تبریزی تو سُلطانیّ و ما بَنده‌یْ توایم
لاجَرَم در دورِ تو باده به جامِ جم خوریم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.