هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر خود را به عنوان فردی معرفی میکند که تمامی تعلقات دنیوی را رها کرده و به خرابات (نماد دنیای بیقید و بند و عرفان) پناه برده است. او خود را همدم سلطان خرابات میداند و از عشق و مستی در این دنیای پست سخن میگوید. شاعر از ایمان و عشق به خرابات سخن میگوید و خود را بخشی از آن میداند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتوان به درستی آنها را درک کرد.
غزل شمارهٔ ۱۴۴۵
من دَلْقْ گِرو کردم، عُریانِ خَراباتَم
خوردم همه رَخْتِ خود، مهمانِ خَراباتَم
ای مُطربِ زیبارو دستی بِزَن و بَرگو
تو آنِ مُناجاتی، من آنِ خَراباتَم
خواهی که مرا بینی، ای بَستهٔ نَقْشِ تَن؟
جان را نَتَوان دیدن، من جانِ خَراباتَم
نی مَردِ شِکَم خوارم، نی دَردِ شِکَم دارم
زین مایِدِه بیزارم، بر خوانِ خَراباتَم
من هَمدَمِ سُلطانم، حَقّا که سُلَیمانم
کُلّی همه ایمانم، ایمانِ خَراباتَم
با عشقْ دَرین پَستی، کردم طَرَب و مَستی
گفتم چه کسی؟ گفتا سُلطانِ خَراباتَم
هر جا که همیباشم، هم کاسهٔ او باشم
هر گوشه که میگردم، گَردانِ خَراباتَم
گویی بِنَما مَعنی، بُرهانِ چُنین دَعوی
روشنتر ازین بُرهان، بُرهانِ خَراباتَم
گَر رفت زَر و سیمَم، با سینهٔ سیمینَم
وَرْ بیسَر و سامانَم، سامانِ خَراباتَم
ای ساقیِ جان جانی، شمعِ دلِ ویرانی
ویرانِ دِلَم را بین، ویرانِ خَراباتَم
گویی که تو را شیطانْ اَفْکَند دَرین ویران
خوبیِّ مَلَک دارد، شیطانِ خَراباتَم
هر گَهْ که خَمُش باشم، من خُمِّ خَراباتَم
هرگَهْ که سُخَن گویم، دَربانِ خَراباتَم
خوردم همه رَخْتِ خود، مهمانِ خَراباتَم
ای مُطربِ زیبارو دستی بِزَن و بَرگو
تو آنِ مُناجاتی، من آنِ خَراباتَم
خواهی که مرا بینی، ای بَستهٔ نَقْشِ تَن؟
جان را نَتَوان دیدن، من جانِ خَراباتَم
نی مَردِ شِکَم خوارم، نی دَردِ شِکَم دارم
زین مایِدِه بیزارم، بر خوانِ خَراباتَم
من هَمدَمِ سُلطانم، حَقّا که سُلَیمانم
کُلّی همه ایمانم، ایمانِ خَراباتَم
با عشقْ دَرین پَستی، کردم طَرَب و مَستی
گفتم چه کسی؟ گفتا سُلطانِ خَراباتَم
هر جا که همیباشم، هم کاسهٔ او باشم
هر گوشه که میگردم، گَردانِ خَراباتَم
گویی بِنَما مَعنی، بُرهانِ چُنین دَعوی
روشنتر ازین بُرهان، بُرهانِ خَراباتَم
گَر رفت زَر و سیمَم، با سینهٔ سیمینَم
وَرْ بیسَر و سامانَم، سامانِ خَراباتَم
ای ساقیِ جان جانی، شمعِ دلِ ویرانی
ویرانِ دِلَم را بین، ویرانِ خَراباتَم
گویی که تو را شیطانْ اَفْکَند دَرین ویران
خوبیِّ مَلَک دارد، شیطانِ خَراباتَم
هر گَهْ که خَمُش باشم، من خُمِّ خَراباتَم
هرگَهْ که سُخَن گویم، دَربانِ خَراباتَم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.