هوش مصنوعی: شاعر در این متن از حالات روحی و عرفانی خود سخن می‌گوید. او از تجربه‌های درونی و عشق به معشوق الهی صحبت می‌کند و از جدال بین ظاهر و باطن خود می‌گوید. شاعر از غم و اندوه خود سخن می‌گوید و از ساقی می‌خواهد تا با نوشیدن شراب، او را از این حالات رها کند. در نهایت، او از شمس حق و دین می‌خواهد تا بر او و تبریزیان بتابد و آن‌ها را از گرمای سوزان نجات دهد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

ساقیِ روحانیان روح شُدم خیزْ خیز
تا که ببینَند خَلْق دَبْدَبه رَستْخیز

دوشْ مرا شاه خوانْد بر سَرِ من حُکْم رانْد
در تَنِ من خون نَمانْد خونِ دلِ رَز بریز

با دل و جان یاغی‌‌‌‌ام بی‌دل و جان می‌زیَم
باطِنِ من صیدِ شاه ظاهرِ من در گُریز

ای غَم و اندیشه رو باده وَ بایِ غَم است
چون که بِغُرّید شیر رو چو فَرَس خون بِمیز

کُشته شَوَم هر دَمی پیش تو جِرجیس وار
سَر بِنَهادن زِ من وَزْ تو زدن تیغِ تیز

تِشنه تَرَم من زِ ریگ تَرکِ سبو گیر و دیگ
با جِگَرِ مُرده ریگ ساقیِ جانْ در سِتیز

تا میِ دلْ خورده‌‌‌‌ام تَرکِ جِگَر کرده ام
چون که رَوَم در لَحَد زان قَدَحَم کُن جَهیز

تَرکِ قَدَح کُن بیار ساغَرِ زَفْت ای نِگار
ساغَرِ خُردم سَبوست من چه کُنم کَفْچَلیز؟

شَمسِ حَق و دین بِتاب بر من و تبریزیان
تا که زِ تَفِّ تَموز سوزد پَرده‌یْ حِجیز
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.