هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و شیدایی خود به معشوق سخن میگوید. او از ناتوانی زبان در توصیف زیبایی معشوق و از حالات روحی خود در این عشق سخن میگوید. شاعر همچنین از توبهنکردن عاشقان و از شکستن شیشهی عشق در برابر معشوق صحبت میکند. در پایان، شاعر به مقایسهی خود با داوود و مرغان پاک میپردازد و از خداوند میخواهد که به آنها رحم کند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند توبهنکردن عاشقان و شکستن شیشهی عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۱۰۰
بس که میاَنْگیخت آن مَهْ شور و شَر
بس که میکرد او جهانْ زیر و زَبَر
مَر زبان را طاقَتِ شَرحَش نَمانْد
خیره گشته همچُنین میکرد سَر
ای بَسا سَر همچُنین جُنبان شُده
با دَهانِ خُشک و با چشمانِ تَر
در دو چَشمَش بین خیالِ یارِ ما
رَقصْ رَقصان در سَوادِ آن بَصَر
من به سَر گویم حَدیثَش بعد از این
من زبان بستم زِ گفتن ای پسر
پیشِ او رو ای نَسیمِ نَرم رو
پیشِ او بِنْشین به رویَش دَرنِگَر
تیزْ تیزش بِنْگَر ای بادِ صَبا
چَشم و دل را پُر کُن از خوبیّ و فَر
وَرْ بِبینی یارِ ما را روتُرُش
پَردهیی باشد زِ غَیْرت در نَظَر
مو نباشد عکسِ مو باشد در آب
صورتی باشد تُرُش اَنْدَر شِکَر
توبه کردم از سُخَن این باز چیست
توبه نَبْوَد عاشقانش را مَگَر؟
توبه شیشه عشقِ او چون گازُراست
پیشِ گازُر چیست کارِ شیشه گَر؟
بِشْکَنَم شیشه بِریزَم زیرِ پای
تا خَلَد در پایِ مَردِ بیخَبَر
شِحْنه یارِ ماست هر کو خسته شُد
گو مرا بسته به پیش شِحْنه بَر
شِحْنه را چاهِ زَنَخْ زندانِ ماست
تا نَهَم زنجیر زُلْفَش پایْ بر
بَند و زندانِ خوش ای زنده دِلان
خوش مرا عیشیست آن جا مُعْتَبَر
گر چه میکاهَم چو ماه از عشقِ او
گر چه میگردم چه گَردون بر قَمَر
بعدِ من صد سالِ دیگر این غَزَل
چون جَمالِ یوسُفی باشد سَمَر
زان که دل هرگز نَپوسَد زیرِ خاک
این زِ دل گفتم نگفتم از جِگَر
من چو داوودم شما مُرغانِ پاک
وین غزلها چون زَبورِ مُسْتَطَر
ای خدایا پَرِّ این مُرغان مَریز
چون به داوودند از جانْ یارگَر
ای خدایا دست بر لَب مینَهَم
تا نگویم زان چه گشتم مَست تَر
بس که میکرد او جهانْ زیر و زَبَر
مَر زبان را طاقَتِ شَرحَش نَمانْد
خیره گشته همچُنین میکرد سَر
ای بَسا سَر همچُنین جُنبان شُده
با دَهانِ خُشک و با چشمانِ تَر
در دو چَشمَش بین خیالِ یارِ ما
رَقصْ رَقصان در سَوادِ آن بَصَر
من به سَر گویم حَدیثَش بعد از این
من زبان بستم زِ گفتن ای پسر
پیشِ او رو ای نَسیمِ نَرم رو
پیشِ او بِنْشین به رویَش دَرنِگَر
تیزْ تیزش بِنْگَر ای بادِ صَبا
چَشم و دل را پُر کُن از خوبیّ و فَر
وَرْ بِبینی یارِ ما را روتُرُش
پَردهیی باشد زِ غَیْرت در نَظَر
مو نباشد عکسِ مو باشد در آب
صورتی باشد تُرُش اَنْدَر شِکَر
توبه کردم از سُخَن این باز چیست
توبه نَبْوَد عاشقانش را مَگَر؟
توبه شیشه عشقِ او چون گازُراست
پیشِ گازُر چیست کارِ شیشه گَر؟
بِشْکَنَم شیشه بِریزَم زیرِ پای
تا خَلَد در پایِ مَردِ بیخَبَر
شِحْنه یارِ ماست هر کو خسته شُد
گو مرا بسته به پیش شِحْنه بَر
شِحْنه را چاهِ زَنَخْ زندانِ ماست
تا نَهَم زنجیر زُلْفَش پایْ بر
بَند و زندانِ خوش ای زنده دِلان
خوش مرا عیشیست آن جا مُعْتَبَر
گر چه میکاهَم چو ماه از عشقِ او
گر چه میگردم چه گَردون بر قَمَر
بعدِ من صد سالِ دیگر این غَزَل
چون جَمالِ یوسُفی باشد سَمَر
زان که دل هرگز نَپوسَد زیرِ خاک
این زِ دل گفتم نگفتم از جِگَر
من چو داوودم شما مُرغانِ پاک
وین غزلها چون زَبورِ مُسْتَطَر
ای خدایا پَرِّ این مُرغان مَریز
چون به داوودند از جانْ یارگَر
ای خدایا دست بر لَب مینَهَم
تا نگویم زان چه گشتم مَست تَر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.