هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از نوشیدن شراب و گذراندن لحظات شاد و بی‌غم سخن می‌گوید. او از طبیعت زیبا و فصل‌های سال نیز یاد می‌کند و به ستایش شمس تبریزی می‌پردازد. شاعر از عشق، مستی، و لذت‌های زندگی صحبت می‌کند و به دنبال گذراندن لحظات خوش و دوری از غم است.
رده سنی: 18+ این متن شامل مفاهیم عرفانی و غنایی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به نوشیدن شراب و مستی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۲۱

گَرمْ دَرآ و دَمْ مَدِه باده بیار و غَمْ بِبَر
ای دل و جانِ هر طَرَف چَشم و چراغِ هر سَحَر

هم طَرَبِ سِرِشته‌یی هم طَلَبِ فرشته‌یی
هم عَرَصات گشته‌یی پُر زِ نَبات و نِیشِکَر

خیز که رَسته خیز شُد روزِ نَباتْ ریز شُد
با خِرَدَم سِتیز شُد هین بِرُبا ازو خَبَر

خوش خَبَرانْ غُلامِ تو رَطْلِ گِرانْ سَلامِ تو
چون شِنَونْد نامِ تو یاوه کنند پا و سَر

خیز که روزْ می‌رَوَد فَصلِ تَموزْ می‌رَوَد
رفت و هنوز می‌رَوَد دیوْ زِ سایه عُمَر

ای بِشِنیده آهِ جان باده رَسان زِ راهِ جان
پُشتِ دل و پَناهِ جان پیش دَرآ چو شیرِ نَر

مَست و خَراب و شاد و خوش می‌گُذری زِ پنج و شش
قافِله را بِکَش بِکَش خوشْ سَفَری‌ست این سَفَر

لحظه به لحظهْ دَمْ به دَم میْ بِدِه و بِسوزْ غَم
نوبَتِ توست ای صَنَم دورِ تواست ای قَمَر

عقل رُباست و دلْ رُبا در تبریز شَمسِ دین
آن تبریز چون بَصَر شَمسْ در اوست چون نَظَر

گَر چه بَصَر عِیان بُوَد نورْ دَرو نَهان بُوَد
دیده نمی‌شود نَظَر جُز به بَصیرتی دِگَر
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.