هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و تأثیر آن بر وجود خود سخن می‌گوید. او از تسلیم شدن در برابر عشق، از دست دادن شرم و ناموس، و تبدیل شدن به عدم در برابر وجود الهی صحبت می‌کند. شاعر همچنین به ستایش خداوند و ارتباط آن با ستایش خود می‌پردازد و از دریای عشق و معرفت سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'عدم' و 'وجود' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۹۴۰

رُبود عشقِ تو تَسبیح و دادْ بیت و سُرود
بَسی بِکَردم لاحَوْل و توبه دلْ نَشُنود

غَزَل سَرا شُدم از دستِ عشق و دست زنان
بِسوخت عشقِ تو ناموس و شَرم و هر چِمْ بود

عَفیف و زاهِد و ثابِتْ قَدَم بُدم چون کوه
کُدام کوه که بادِ تواَش چو کَهْ نَرُبود؟

اگر کُهَم هم از آوازِ تو صَدا دارم
وَگَر کَهَم همه در آتشِ تواَم کَهْ دود

وجودِ تو چو بِدیدم شُدم زِ شَرمْ عَدَم
زِ عشقِ این عَدَم آمد جهانِ جانْ به وجود

به هر کُجا عَدَم آید وجودْ کَم گردد
زِهی عَدَم که چو آمد ازو وجود اَفْزود

فَلَکْ کَبود و زمینْ هَمچو کورِ راه نشین
کسی که ماهِ تو بینَد رَهَد زِ کور و کَبود

مِثالِ جانِ بزرگی نَهان به جسمِ جهان
مِثالِ احمدِ مُرسَل میانِ گَبْر و جُهود

ستایِشَت به حقیقت ستایشِ خویش است
که آفتابْ سِتا چَشمِ خویش را بِسُتود

ستایشِ تو چو دریا زبانِ ما کَشتی
رَوانْ مُسافرِ دریا و عاقِبَتْ مَحمود

مرا عِنایَتِ دریا چو بَختِ بیدار است
مرا چه غم اَگَرَم هست چَشمْ خواب آلود؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.