هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از زیباییهای طبیعت و عشق به خدا و دوست سخن میگوید. او از رضایت به سرنوشت و لذت بردن از زندگی در هر شرایطی صحبت میکند و تأکید میکند که حتی در تاریکیها نیز میتوان زیبایی و خوشی یافت. شاعر همچنین به اهمیت صبر، وفا و دیدن زیباییهای درونی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با مفاهیمی مانند رضایت به سرنوشت، عشق به خدا و زیباییهای درونی ارتباط برقرار کنند.
غزل شمارهٔ ۵۱۰
باز به بَط گفت که صَحرا خوش است
گفت شَبَت خوشْ که مرا جا خوش است
سَر بِنَهَم من، که مرا سَر خوش است
راهْ تو پیما که سَرَت ناخوش است
گر چه تاریک بُوَد مَسْکَنم
در نَظَرِ یوسُفِ زیبا خوش است
دوست چو در چاهْ بُوَد، چَهْ خوش است
دوست چو بالاست، به بالا خوش است
در بُنِ دریا به تَکِ آبِ تَلْخ
در طَلَبِ گوهرِ رَعْنا خوش است
بُلبُلِ نالنده به گُلْشن، به دشت
طوطیِ گوینده شِکَرخا خوش است
تابشِ تَسبیحِ فرشتهست و روح
کین فَلَکِ نادره مینا خوش است
چون که خدا روفت دِلَت را زِ حرص
رو به دل آور، دلِ یکتا خوش است
از تو چو انداخت خدا رَنجِ کار
رو به تماشا، که تماشا خوش است
گفت تماشایِ جهانْ عکسِ ماست
هم بَرِ ما باش، که با ما خوش است
عکس در آیینه اگر چه نِکوست
لیکْ خود آن صورتِ اَحْیا خوش است
زَردیِ رو، عکسِ رُخِ اَحْمَر است
بُگْذر ازین عکسْ که حَمْرا خوش است
نورِ خداییست که ذَرّات را
رَقص کُنانْ بیسَر و بیپا خوش است
رَقص دَرین نورِ خِرَد کُن کَزو
تَحتِ ثَریٰ تا به ثُریّا خوش است
ذَرّه شُدی، باز مَرو، کُهْ مَشو
صبر و وَفا کُن، که وَفاها خوش است
بَس کُن، چون دیده بِبین و مگو
دیده مَجو، دیدهٔ بینا خوش است
مَفْخَرِ تبریز شَهَم شَمسِ دین
با همه فَرخُنده و تنها خوش است
گفت شَبَت خوشْ که مرا جا خوش است
سَر بِنَهَم من، که مرا سَر خوش است
راهْ تو پیما که سَرَت ناخوش است
گر چه تاریک بُوَد مَسْکَنم
در نَظَرِ یوسُفِ زیبا خوش است
دوست چو در چاهْ بُوَد، چَهْ خوش است
دوست چو بالاست، به بالا خوش است
در بُنِ دریا به تَکِ آبِ تَلْخ
در طَلَبِ گوهرِ رَعْنا خوش است
بُلبُلِ نالنده به گُلْشن، به دشت
طوطیِ گوینده شِکَرخا خوش است
تابشِ تَسبیحِ فرشتهست و روح
کین فَلَکِ نادره مینا خوش است
چون که خدا روفت دِلَت را زِ حرص
رو به دل آور، دلِ یکتا خوش است
از تو چو انداخت خدا رَنجِ کار
رو به تماشا، که تماشا خوش است
گفت تماشایِ جهانْ عکسِ ماست
هم بَرِ ما باش، که با ما خوش است
عکس در آیینه اگر چه نِکوست
لیکْ خود آن صورتِ اَحْیا خوش است
زَردیِ رو، عکسِ رُخِ اَحْمَر است
بُگْذر ازین عکسْ که حَمْرا خوش است
نورِ خداییست که ذَرّات را
رَقص کُنانْ بیسَر و بیپا خوش است
رَقص دَرین نورِ خِرَد کُن کَزو
تَحتِ ثَریٰ تا به ثُریّا خوش است
ذَرّه شُدی، باز مَرو، کُهْ مَشو
صبر و وَفا کُن، که وَفاها خوش است
بَس کُن، چون دیده بِبین و مگو
دیده مَجو، دیدهٔ بینا خوش است
مَفْخَرِ تبریز شَهَم شَمسِ دین
با همه فَرخُنده و تنها خوش است
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.