هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و رسیدن به آرامش و ایمان درونی سخن می‌گوید. او از رهایی از خودخواهی و رسیدن به حقیقت وجودی خود از طریق عشق و ایمان صحبت می‌کند. شاعر به اهمیت عزلت و خلوت درونی برای یافتن آرامش و ایمان اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که دل جایگاه ایمان است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۱۲۲

دیدم رُخِ خوبِ گُلْشَنی را
آن چَشم و چراغِ روشنی را

آن قبله و سَجْده گاهِ جان را
آن عِشرت و جایِ ایمِنی را

دل گفت که جان سِپارَم آن جا
بُگْذارم هستی و مَنی را

جان هم به سَماعْ اَنْدَرآمد
آغاز نَهاد کَف زَنی را

عقل آمد و گفت من چه گویم؟
این بَخت و سَعادتِ سَنی را

این بویِ گُلی که کرد چون سَرو
هر پُشتْ دوتایِ مُنحنی را

در عشقْ بَدَل شود همه چیز
تُرکی سازند اَرمَنی را

ای جانْ تو به جانِ جانْ رَسیدی
وِیْ تَنْ بِگُذاشتی تَنی را

یاقوتِ زکاتِ دوستْ ما راست
درویش خورَد زَرِ غَنی را

آن مَریمِ دَردمَند یابد
تازه رُطَبِ تَرِجَنی را

تا دیدهٔ غیر بَرنَیُفتَد
مَنْمای به خَلْق مُحسنی را

زِ ایْمان اگَرَت مُرادْ اَمن است
در عُزلَتْ جوی ایمِنی را

عُزلَت گَهْ چیست؟ خانهٔ دل
در دل خو گیر ساکنی را

در خانهٔ دل هَمی‌رَسانَند
آن ساغَرِ باقی هَنی را

خامُش کُن و فَنِ خامُشی گیر
بُگْذار تو لافِ پُرفَنی را

زیرا که دلست جایِ ایمان
در دل می‌دار مومنی را
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.