هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از عبید زاکانی، زیبایی معشوق و تأثیر عمیق او بر شاعر و جهان اطراف را توصیف میکند. معشوق با ظرافت و جمال خود، حتی ماه و سرو را به تحسین وامیدارد و حضور و غیاب او عشق و فتنهای در جهان ایجاد میکند. شاعر در آخر به تأثیر معشوق بر خود اشاره میکند که با حضور او دلش زنده میشود و با رفتنش، جان و تنش ضعیف میگردد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۴
عزم کجا کردهای باز که برخاستی
موی به شانه زدی زلف بیاراستی
ماه چو روی تو دید گفت زهی نیکوی
سرو که قد تو دید گفت زهی راستی
آتش غوغای عشق چون بنشستی نشست
فتنهٔ آخر زمان خاست چو برخاستی
دوش در آن سرخوشی هوش ز ما میر بود
کاسه که میداشتی عذر که میخواستی
پیش عبید آمدی مرده دلش زنده شد
باز چو بیرون شدی جان و تنش کاستی
موی به شانه زدی زلف بیاراستی
ماه چو روی تو دید گفت زهی نیکوی
سرو که قد تو دید گفت زهی راستی
آتش غوغای عشق چون بنشستی نشست
فتنهٔ آخر زمان خاست چو برخاستی
دوش در آن سرخوشی هوش ز ما میر بود
کاسه که میداشتی عذر که میخواستی
پیش عبید آمدی مرده دلش زنده شد
باز چو بیرون شدی جان و تنش کاستی
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.