هوش مصنوعی: این شعر از عاشقانه‌های عبید زاکانی است که در آن شاعر از درد هجران و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او بیان می‌کند که معشوق با بی‌اعتنایی از کنارش می‌گذرد و دوستان نیز از او دوری می‌کنند. شاعر از ظلم معشوق شکایت نمی‌کند تا مبادا این گفتگوها باعث آشکار شدن راز عشقش شود. او همچنین اشاره می‌کند که طبیب (معشوق) از درمان دردش غافل است و دلش همواره از شوق زلف معشوق دیوانه می‌شود. در پایان، شاعر به عبید زاکانی اشاره می‌کند که همیشه خرابی به جای او می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیدهٔ ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴

در ما به ناز می‌نگرد دلربای ما
بیگانه‌وار میگذرد آشنای ما

بی‌جرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما

با هیچ کس شکایت جورش نمی کنم
ترسم به گفتگو کشد این ماجرای ما

ما دل به درد هجر ضروری نهاده‌ایم
زیرا که فارغست طبیب از دوای ما

هردم ز شوق حلقهٔ زنجیر زلف او
دیوانه می شود دل آشفته رای ما

بر کوه اگر گذر کند این آه آتشین
بی شک بسوزدش دل سنگین برای ما

شاید که خون دیده بریزی عبید از آنک
او میکند همیشه خرابی به جای ما
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.