هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید. او از زیبایی‌های معشوق مانند زلف و رخسارش تعریف می‌کند و بیان می‌کند که در عشق او، دیگر چیزهایی مانند ایمان، درمان، و حتی وجود شیطان بی‌معنا شده‌اند. شاعر همچنین از درد دوری و عشق بی‌پاسخ شکوه می‌کند و نشان می‌دهد که عشق او چنان عمیق است که حتی وجود سلطان و دیگران در برابر آن بی‌اهمیت می‌شود.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم فلسفی مانند ایمان، شیطان، و سلطان نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۶

با کفر زلفت ای جان ایمان چه کار دارد
آنجا که دردت آید درمان چه کار دارد

سحرا که کرده‌ای تو با زلف و عارض ارنه
در گلشن ملایک شیطان چه کار دارد

دل بی‌نسیم وصلت تنها چه خاک بیزد
جان در شکنج زلفت پنهان چه کار دارد

دردی شگرف دارد دل در غم تو دایم
در زلف تو ندانم تا جان چه کار دارد

در تنگنای دیده وصلت کجا درآید
در بنگه گدایان سلطان چه کار دارد

گریه بهانه سازی تا روی خود ببینی
آئینه با رخ تو چندان چه کار دارد

چون ترک جان گرفتم در عشق روی چون تو
بر من فلان چه گوید بهمان چه کار دارد

خاقانی از زمانه چون دست شست بر وی
سنجر چه حکم راند خاقان چه کار دارد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.