هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از سفر خود به شهرهای مختلف میگوید و بیان میکند که هیچ شهری مانند شهر عشق ندیده است. او از تجربیات خود در جمع خوانندگان و نبود حریفان پخته سخن میگوید، سپس به توصیف حالات عاشقانه و روحانی خود میپردازد و از احساسات عمیق و اشتیاق خود به عشق و معنویت سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و معنوی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
بخش ۱۲۲
سفر کردم به هر شهری رسیدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
در جواب او
بسی در مجمع خوانها رسیدم
حریف پخته ای چون نان ندیدم
مرا در سر هوای کله افتاد
صباحی بوی گیپا چون شنیدم
زشوق جوش بره شب به بازار
لب سنبوسه ها را می گزیدم
دگر عیش جهان بر من تمام است
چو با دیگ حلیمابی آبی رسیدم
حیات تازه ای یابم دگر بار
به چنگ آید اگر لحم قدیدم
دل بریان به حال زار من سوخت
زآهی کز فراقش می کشیدم
چو صوفی هستم امروز ه سرانداز
سحر چو ن نغمه بریان شنیدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
در جواب او
بسی در مجمع خوانها رسیدم
حریف پخته ای چون نان ندیدم
مرا در سر هوای کله افتاد
صباحی بوی گیپا چون شنیدم
زشوق جوش بره شب به بازار
لب سنبوسه ها را می گزیدم
دگر عیش جهان بر من تمام است
چو با دیگ حلیمابی آبی رسیدم
حیات تازه ای یابم دگر بار
به چنگ آید اگر لحم قدیدم
دل بریان به حال زار من سوخت
زآهی کز فراقش می کشیدم
چو صوفی هستم امروز ه سرانداز
سحر چو ن نغمه بریان شنیدم
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۲۱
گوهر بعدی:بخش ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.