هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد دل بی‌درمان و مشکلات روحی خود می‌گوید. او از ناراحتی‌های درونی و تلخی‌های زندگی سخن می‌گوید و به دنبال راهی برای رهایی از این شرایط است. همچنین، او به مشکلات دیگران مانند فرهاد اشاره می‌کند و از تلاش برای رهایی از بندهای زندگی می‌نویسد. در نهایت، شاعر از نیاز خود به کمک و لطف دیگران سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد و رنج روحی ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل ۲۴۳

در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش
و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش

مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود
جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش

جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم
زین روزهای تیره و شبهای داج خویش

فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است
با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش

عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم
با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش

ای صاحب متاع صباحت تلطفی
کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش

وحشی رواج نیست سخن را ، زبان به بند
تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۴۲
گوهر بعدی:غزل ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.