هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان یک فرد ناتوان و کوچک بیان می‌شود که خود را در سایهٔ بزرگان و خورشید تابان می‌بیند. او از سفر خود از عمان به عمان دیگر و تلاش برای کسب کمال سخن می‌گوید. همچنین، از تشنگی برای دیدار و رسیدن به آب حیات و رمز و رازهای زندگی صحبت می‌کند. در نهایت، او خود را به عنوان یک وحشی توصیف می‌کند که برای پابوس سگان میر میران آمده است.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد.

غزل ۶۰

ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
ذره‌ای در سایهٔ خورشید تابان آمدست

قطره‌ای ناچیز کو را برد ابر تفرقه
رفته از عمان و دیگر سوی عمان آمدست

سنگ ناقص کرده خود را مستعد تربیت
تا کند کسب کمالی جانب کان آمدست

بی زبان مرغی که در کنج قفس دم بسته بود
سد زبان گردیده و سوی گلستان آمدست

تشنهٔ دیدار کز وی تا اجل یک گام بود
اینک اینک بر کنار آب حیوان آمدست

تا به کی این رمز و ایما، این معما تا به چند
چند درد سر دهم کین آمدست، آن آمدست

مختصر کردم سخن وحشیست کز سر کرده پا
بهر پابوس سگان میر میران آمدست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۹
گوهر بعدی:غزل ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.