هوش مصنوعی: در این متن، عاشقی که معشوقش به آب می‌افتد، خود را نیز به آب می‌اندازد. وقتی هر دو از آب بیرون می‌آیند، معشوق از عاشق می‌پرسد که چرا خود را به آب انداخته است. عاشق پاسخ می‌دهد که چون خود را از معشوق نمی‌شناخته، خود را به آب انداخته است. سپس بحثی فلسفی درباره وحدت و یگانگی بین عاشق و معشوق شکل می‌گیرد و به این نتیجه می‌رسد که اگر هر دو یکی باشند، دیگر تفاوتی بین آنها وجود ندارد و این وحدت، نشانه‌ای از توحید است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم انتزاعی دارد. بنابراین، برای سنین پایین‌تر ممکن است قابل درک نباشد.

حکایت عاشقی که در پی معشوق خود را در آب افکند

از قضا افتاد معشوقی در آب
عاشقش خود را درافکند از شتاب

چون رسیدند آن دو تن با یک دگر
این یکی پرسید از آن کای بی‌خبر

گر من افتادم در آن آب روان
از چه افکندی تو خود را در میان

گفت من خود را در آب انداختم
زانک خود را از تو می‌نشناختم

روزگاری شد که تا شد بی‌شکی
با تویی تو یکی من یکی

تو منی یا من توم، چند از دوی
با توم من ، یا توم، یا تو توی

چون تو من باشی و من تو بر دوام
هر دو تن باشیم یک تن والسلام

تا توی برجاست در شرکست یافت
چون دوی برخاست توحیدت بتافت

تو درو گم گرد، توحید این بود
گم شدن کم کن تو، تفرید این بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:راز و نیاز لقمان سرخسی با پروردگار
گوهر بعدی:حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.