هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. او از معشوق خود می‌خواهد که دلش را نرنجاند و با او مهربان باشد. شاعر خود را مانند چنگ و رباب توصیف می‌کند که از غم عشق فغان می‌کند و از معشوق می‌خواهد که او را از رنج هستی رها کند. در پایان، شاعر به عطار اشاره می‌کند که از عشق بی‌نشان شده و به سوی عیان رسیده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۱۵

گفتم بخرم غمت به جانی
بر من بفروختی جهانی

مفروش چنان برآن که پیوست
عشوه خرد از تو هر زمانی

بنواز مرا که بی تو برخاست
چون چنگ ز هر رگم فغانی

نی نی چو ربابم از غم تو
یعنی که رگی و استخوانی

ای دوست روا مدار دل را
نومید ز چون تو دلستانی

دستی بر نه اگر کنم سود
دانم نبود تو را زیانی

یا نی سبکم بکن ز هستی
تا چند ز رحمت گرانی

چون شمع مرا ز عشق می‌سوز
تا می‌ماند ز من نشانی

عطار چو بی نشان شد از عشق
از محو رسد سوی عیانی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.