هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گم‌گشتگی و ناامیدی خود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که نه تنها سر عالم را ندارد، بلکه حتی سر خود را نیز گم کرده است. او از نداشتن دل و آرامش شکایت می‌کند و بیان می‌کند که در این جهان هیچ محرمی ندارد تا رازهایش را با او در میان بگذارد. با وجود این، شاعر به نوعی تسلیم شده و اعلام می‌کند که اگر شادی ندارد، حداقل غم هم ندارد. او همچنین به ناتوانی خود در برابر مشکلات و نداشتن مرهمی برای زخم‌هایش اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند ناامیدی و گم‌گشتگی ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامناسب باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالانی که توانایی درک مفاهیم پیچیده‌تر را دارند، مناسب است.

غزل شمارهٔ ۵۱۹

سر مویی سر عالم ندارم
چه عالم چون سر خود هم ندارم

چنان گم گشته‌ام از خویش رفته
که گویی عمر جز یک دم ندارم

ندارم دل بسی جستم دلم باز
وگر دارم درین عالم ندارم

چو دل را می‌نیابم ذره‌ای باز
چرا خود را بسی ماتم ندارم

بحمدالله که از بود و نبودم
اگر شادی ندارم غم ندارم

چه می‌گویم که مجروحم چنان سخت
که در هر دو جهان مرهم ندارم

جهانی راز دارم مانده در دل
که را گویم چو یک محرم ندارم

حریفی می‌کنم با هفت دریا
ولیکن زور یک شبنم ندارم

بسی گوهر دهد دریام هر دم
ولی چون ناقصم محکم ندارم

اگر یک گوهر آید قسم عطار
به قدر از هر دو کونش کم ندارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.