هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از هویت خود به عنوان فردی که به او قلاش میگویند، دفاع میکند. او اعتراف میکند که از درد و عشق مست است و توبههایش را شکسته است. او از زهد و نیکنامی دوری میکند و خود را عاشقی میداند که از قید و بندهای اجتماعی رها شده است.
رده سنی:
18+
متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند توبهشکنی و دوری از زهد ممکن است نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۴۸۱
مرا قلاش میخوانند، هستم
من از دردی کشان نیم مستم
نمیگویم ز مستی توبه کردم
هر آن توبه کزان کردم، شکستم
ملامت آن زمان بر خود گرفتم
که دل در مهر آن دلدار بستم
من آن روزی که نام عشق بردم
ز بند ننگ و نام خویش رستم
نمیگویم که فاسق نیستم من
هر آن چیزی که میگویند هستم
ز زهد و نیکنامی عار دارم
من آن عطار دردیخوار مستم
من از دردی کشان نیم مستم
نمیگویم ز مستی توبه کردم
هر آن توبه کزان کردم، شکستم
ملامت آن زمان بر خود گرفتم
که دل در مهر آن دلدار بستم
من آن روزی که نام عشق بردم
ز بند ننگ و نام خویش رستم
نمیگویم که فاسق نیستم من
هر آن چیزی که میگویند هستم
ز زهد و نیکنامی عار دارم
من آن عطار دردیخوار مستم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.