هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از زیبایی و جمال معشوق سخن می‌گوید و از ناتوانی خود در وصف کامل او می‌نالد. شاعر از عناصر طبیعت و اسطوره‌ها برای توصیف زیبایی معشوق استفاده می‌کند و احساسات عمیق خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و اصطلاحات ادبی قدیمی ممکن است نیاز به دانش ادبی بیشتری داشته باشد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۴۴۴

هر روز که جلوه می‌کند رویش
بر می‌خیزد قیامت ز کویش

می‌نتوان دید روی او لیکن
می‌بتوان دید روی در رویش

می‌نتوان یافت سوی او راهی
ای بس که برآمدم ز هر سویش

تا فال گرفته‌ام جمال او
چون قرعه بگشته‌ام به پهلویش

در هر نفسم هزار جان باید
تا صید کنند کمند گیسویش

هر روز به نو خراج می‌آرند
از هندستان به هندوی مویش

جان بر کف دست می‌رسد هر شب
از ترکستان هزار هندویش

شد حلقه به گوش لؤلؤ لالا
در لالایی درج لولویش

خورشید که تیغ می‌زند در میغ
افکند سپر ز جزع جادویش

دل را به دهان شیر می‌خواند
رو به بازی چشم آهویش

خواهم که ببیند ابرویش رستم
تا هست خود این کمان به بازویش

رستم به هزار سال چون زالی
بر زه نکند کمان ابرویش

عطار که طاق از ابروی او شد
دردی دارد که نیست دارویش
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.