هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی شدید خود به معشوق سخن می‌گوید. او از غم و درد عشق و نبودن همدمی برای تسکین دردهایش شکایت می‌کند و از معشوق می‌خواهد که چاره‌ای برای او بیندیشد. شاعر همچنین از فداکاری و از خودگذشتگی خود در راه عشق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی جان خود را نیز فدای معشوق می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری و از خودگذشتگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۳۲

چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود
پیش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود

پروانه ی تو گشتم تا بر تو سر افشانم
خود چون رخ تو بینم پروای سرم نبود

پیش نظرم عالم چون روز قیامت باد
آن روز که بر راهت دایم نظرم نبود

گفتم خبری گویم با تو ز دل زارم
اما چو تو را بینم از خود خبرم نبود

گفتم که ز تیرت تیز، از چشم تو بگریزم
چون تیر بپیوندد کنج گذرم نبود

در عشق تو صد همدم تیمار برم باید
تنها چکنم چون کس تیمار برم نبود

گفتی که به زر گردد کار تو چو آب زر
جانی بکنم آخر گر آن قدرم نبود

تو چاره کارم کن تا از رخ همچون زر
تدبیر کنم وجهی گر هیچ زرم نبود

بوسی ندهی جانا تا جان نستانی تو
هر دم ز پی بوسی جانی دگرم نبود

عطار ستمکش را دل بود به تو رهبر
دردا که چو دل خون شد کس راهبرم نبود
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.