هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از زلف معشوق و تأثیر آن بر دلش می‌گوید و بیان می‌کند که حتی یک اشاره کوچک از معشوق می‌تواند او را به وجد آورد. شاعر از شادی و هیجان ناشی از وصال معشوق و تأثیرات آن بر روح و جانش سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد تا بتوان آن را به درستی درک و تفسیر کرد.

غزل شمارهٔ ۲۳۶

اگر ز زلف توام حلقه‌ای به گوش رسد
ز حلق من به سپهر نهم خروش رسد

ز فرط شادی وصلش به قطع جان بدهم
اگر ز وصل توام مژده‌ای به گوش رسد

در آن زمان همه خون دلم به جوش آید
که تو ز پس نگری زلف تو به دوش رسد

ز زلف تو به دلم چون هزار تاب رسید
کنون چو بحر دلم را هزار جوش رسد

نشسته‌ام به خموشی رسیده جان بر لب
که یک شرابم از آن لعل سبزپوش رسد

چو هست لعل لبت را هزار تنگ شکر
نیفتدت که نصیبی بدین خموش رسد

اگر ز لعل توام یک شکر نصیب افتد
فرید مست به محشر شکر فروش رسد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.