هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به موضوعات عشق، جدایی، صبر، و فنا در راه عشق الهی می‌پردازد. شاعر از درد هجران و نبود معشوق سخن می‌گوید و بر این نکته تأکید می‌کند که در این راه، صبر و تحمل رنج تنها راه نجات است. همچنین، شاعر به فنا شدن در راه عشق و از دست دادن وجود خود اشاره می‌کند و بیان می‌کند که تنها با ناپدید شدن از خود می‌توان به حقیقت عشق دست یافت.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. مفاهیمی مانند فنا در عشق، صبر در برابر رنج، و ناپدید شدن از خود برای رسیدن به حقیقت، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار و نامفهوم باشد. بنابراین، این متن برای سنین بالاتر که توانایی درک مفاهیم پیچیده‌تر را دارند، مناسب‌تر است.

غزل شمارهٔ ۱۱۰

ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست
با درد او بساز که درمان پدید نیست

حد تو صبر کردن و خون‌خوردن است و بس
زیرا که حد وادی هجران پدید نیست

در زیر خاک چون دگران ناپدید شو
این است چارهٔ تو چو جانان پدید نیست

ای مرد کندرو چه روی بیش ازین ز پیش
چندین مرو ز پیش که پیشان پدید نیست

با پاسبان درگه او های و هوی زن
چون طمطراق دولت سلطان پدید نیست

ای دل یقین شناس که یک ذره سر عشق
در ضیق کفر و وسعت ایمان پدید نیست

فانی شو از وجود و امید از عدم ببر
کان چیز کان همی طلبی آن پدید نیست

از اصل کار، جان تو کی با خبر شود
کانجا که اصل کار بود، جان پدید نیست

جان ناپدید آمد و در آرزوی جان
از بس که سوخت این دل حیران پدید نیست

عطار را اگر دل و جان ناپدید شد
نبود عجب که چشمهٔ حیوان پدید نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.