هوش مصنوعی: متن بالا یک شعر عرفانی است که در آن شاعر از عشق و ارتباط عمیق با معشوق ازلی سخن می‌گوید. او با استفاده از استعاره‌هایی مانند باد صبا، مشک، و آیینه، به توصیف حالات عاشقانه و عرفانی خود می‌پردازد. شاعر تأکید می‌کند که عشق به معشوق حقیقی، بالاتر از هر چیز دیگری است و حتی سجده کردن نیز حدی برای این عشق نیست. او از غم‌های عاشقانه به عنوان موهبتی یاد می‌کند و آرزوی نهایی خود را فدا کردن جان در راه دوست می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم مانند 'سجده کردن' و 'فدا کردن جان' نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۱۳۸

بوی جان میآید از باد صبا، این بو چه بوست؟
مشک را این حد نباشد، نکهت گیسوی اوست

چیست بو؟ واقف شدن از سر محبوب ازل
آنکه چون آیینه با ذرات عالم روبروست

جمله عالم بما پیداست، ما آیینه ایم
گر نباشد آینه، شاهد چه داند کونکوست؟

باده تا با جان ما واصل نگردد مست نیست
باده را مستی ز جان ما، نه از جام و سبوست

حد این سر نیست او را سجده کردن، لاجرم
سر بپیش افکنده ام، بیچاره من، از شرم دوست

من ز غمهای کهن هرگز ننالم، چون ترا
دولت تشریف غم ساعت بساعت، نوبنوست

جان بپیش دوست دادن دولتی باشد عظیم
قاسمی را در دو عالم خود همین یک آرزوست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.