1: باد همیشه پرهای زیادی را در من چرخانده است. بخشی از این پرها حالا به شکل پرنده‌ای درآمده‌اند. شاید همه پرنده‌ها مثل عقاب دورپرواز، مثل کبوتر نمادین و مثل طاووس زیبا نباشند اما رویا یا حسرت پرواز دارند. پس گذاشتم تا خوب در درونم به در و دیوار بکوبد. پرهایی که گاه در موها یا خمیازه‌هایم پیدا می‌شد از او بود. امید دارم بچه‌گنجشکی نباشد که از لانه سقوط می‌کند. بین دستهایم گرفتمش و گفتم حالا آزادی برو.
*
2: ریموند کارور می‌گوید وقتی ویرگول‌هایی که در آخرین ویرایش داستان حذف شدند در ویرایش مجدد به جایشان برگشتند، داستان کامل شده است. تلاشم را کرده‌ام که چنین اتفاقی بیفتد. بعضی از این اشعار بارها و بارها به شکل وسواس‌گونه‌ای طی سال‌ها ویرایش شده‌اند و هر چند این کار لزوماً به معنای خلق شعر خوب نیست ولی کم‌ترین کاری بود که برای احترام به مخاطب، شعر و شاعران از دستم برمی‌آمد.
*
3: کتاب « صدای زنگوله در گردن باد» شامل 55 شعر سپید است که اردیبهشت 1401در نود و شش صفحه در نشر ایهام چاپ شده است.
شعری از این کتاب تقدیم به شما: خوابگرد پشت پنجره می‌آیم و دستم را دراز می کنم تا ماه لابد اتوبوس تو در بازارچه‌ای بین راهی توقف کرده است. دور می‌شوی از من، غمگینم به مقصد نزدیک می‌شوی، خوشحالم سرزمینی هستم در فصلِ کوچ قفسی که راه فرار را برکه‌ای که بوی باروت را به پرنده‌هایش لو داده است؛ می‌شنوی؟ از یک طرف همیشه صدای بال می‌آید طرف دیگر هر چیزی می تواند باشد هر چیزی که بال ندارد ولی دل دارد. و زندگی, اتوبوسی فلزی‌ که برایش مهم نیست چه کسی را دور می کند چه کسی را نزدیک و زندگی, راننده‌ای که پولش را می‌گیرد تا دسته‌ی این گردونه‌ی عظیم را بچرخاند. ما در این دور و نزدیک شدن‌ها سرد و گرم می‌شویم و ترک‌هایمان را ادامه می‌دهیم. سیاوش قربانی پور