. ساکتم مثل سایه،سرگردان
مثل بنبست کوچه ای تاریک
شب به شب می خزم درون خودم
مثل روحانی پر از تشکیک
ذهنم از واژه های هرزه پر است
قلبم از پاکدامنانِ مخوف
مانده ام بین حق و باطل آه
خسته از دوره و زمان مخوف
شهرمن پر شد از سفید و سیاه
واژه هایی پر از سرودن آه
گیج و خسته دوباره می میرد
شهر دلبسته ی هزار گناه
من پر از ادعای ایمانم
او پر از ادعای ایمان است
ما فقط مدعی...چه عرض کنم
ادعا ویژگی انسان است
می روم تا کنار قبر خودم
شمع تاریک خویشتن باشم
خسته از ادعای انسانی
می روم تا دوباره زن باشم
بهارک قدیری