به نام خداوند رنگین کمان
دعوای کیسه ها
یک کیسه کاغذی بود و یک کیسه نایلونی. آنها در کنار هم روی زمین افتاده بودند. یک نفر بعد از استفاده آنها را دور ریخته بود. کیسه ها که حوصله شان سر رفته بود شروع کردند با هم به حرف زدن.کیسه پلاستیکی گفت:« من خیلی قوی هستم. هیچ وقت از بین نمی روم. همراه باد به این طرف و آن طرف می روم، به شاخه ها می چسبم، وارد آب رودخانه ها و دریاها می شوم، توی شکم جانوران دریایی می روم ولی نابود نمی شوم اما تو یک کیسه ی کاغذی ضعیف و ناتوان هستی. اگر توی آب بیفتی خیس می خوری و تمام بدنت از هم باز می شود. پاد پاره ات می کند و خیلی زود از بین می روی.تو یک کیسه ی ضعیف و به دردنخور هستی.» کیسه کاغذی ناراحت شدو گفت:« چه حرفها می زنی! من کیسه ی خوبی هستم. دوست ندارم آب و خاک را آلوده کنم. این که عیب نیست ؛ اما تو از موادی ساخته شده ای که برای آب و خاک مضر هستند. تو بعد از مصرف وارد زباله ها می شوی ولی از بین نمی روی و چون مواد اولیه ای که تو را از آنها ساخته اند از جنس نفت هستند، باقی می مانی با خاک مخلوط می شوی، خاک را آلوده می کنی و مواد نفتی تو از طریق خاک وارد محصولات کشاورزی مثل سبزی و میوه ها می شوند و انسان هایی که این خوراکی ها را می خورند بیمار می شوند و زود می میرند. تو وارد آب دریا می شوی و اگرماهی ها تو را بخورند بدنشان پر از مواد مضر تو می شود و آدمها هم ماهی را می خورند و بیمار می شوند. تو یک موجود خطرناک و بیماری زا هستی که به دست آدمها ساخته می شوی و آدمها با دست خودشان دارند باعث نابودی زمین و آب و خاک می شوند.»
کیسه پلاستیکی عصبانی شد و جلوی کیسه کاغذی ایستاد و گفت:«ساکت شو! تو کی هستی که این حرفها را به من می زنی؟ الان می زنم توی دهنت تا خرد و خمیر شوی و دیگر بلبل زبانی نکنی ها!»
کیسه کاغذی هم جلوی او ایستاد و گفت:« من از تو نمی ترسم. من اگر هزار تکه بشوم برای هیچ کس مضر نیستم اما تو یک موجود مزاحم و پرخطر هستی.» کیسه ها با هم دعوا کردند و دعوا کردند. آنها هنوز که هنوز است دارند دعوا می کنند. کیسه کاغذی خیلی دلش می خواهد صدایش را به گوش آدمها برساند و بگوید که دیگر کیسه پلاستیکی تولید نکنند ولی هنوز نتوانسته و کسی صدایش را نشنیده است. اما شما می توانید کیسه پلاستیکی مصرف نکنید و به همه ی مردم بگویید که کیسه های پلاستیکی خطرناکند زیرا زمین و آب و خاک ما را آلوده و ما را بیمار می کنند.
پایان
نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی