تو هم بنویس! مجموعه خودت رو بساز! افزودن مجموعه جدید
به نام خدا گربه ی بی تفاوت یه گربه ی شیطون بلا رو پشت بوم نشسته بود نگاه می کرد به یک کلاغ که بال اون شکسته بود کلاغه می گفت:قار و قار و قار شکسته شد بال و پرم وای نمی تونم بپرم هیچ جا نمی تونم برم اون گربه ی شیطون بلا حرف کلاغه را شنید بال شکسته را ولی روی تن کلاغ ندید هیچی نگفت به اون کلاغ اصلاً به حرفاش گوش نداد کلاغ که دلخور شده بود می گفت عجب! داد و بیداد! سنگی به بال من زدن اون بچه های بی ادب شکسته بال من حالا دردمی کشم از صبح تا شب دلم می خواد یکی باشه بالمو مرهم بذاره تا وقتی که خوب نشدم نره منو تنها نذاره اون گربه ی سربه هوا انگار کلاغ را نمی دید پاشد از اونجا رفت دیگه حرف کلاغ رو نشنید آخه براش فرقی نداشت کلاغ باشه یا نباشه بال سیاه اون کلاغ سالم باشه یا نباشه نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی
این نوشته را بشنوید

این نوشته را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط نوشته با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.