عبارات مورد جستجو در ۶ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱ - النوبة الثانیة
روى ابى بن کعب قال، قال النبى (ص): «من قرأ سورة الاعراف جعل اللَّه بینه و بین ابلیس سترا، و کان آدم له شفیعا یوم القیامة».
این سورة الاعراف بعدد کوفیان دویست و شش آیت است، و سه هزار و هشتصد و بیست و پنج کلمه، و سیزده هزار و هشتصد و هفتاد و هفت حرف. جمله بمکه فرو آمد بروایت جویبر از ضحاک. مقاتل گفت: مگر پنج آیت که در مدنیات شمرند: وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ تا بآخر پنج آیت. گفت: این پنج آیت به مدینه فرو آمد باقى همه به مکّه فرو آمد.
و درین سورة منسوخ نیست مگر یک آیت، و هى قوله تعالى: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ. گفته‏اند که: اول این آیت منسوخ است، و میانه آیت محکم، و آخر آیت منسوخ. اول گفت: خُذِ الْعَفْوَ یعنى الفضل من اموالهم، و این آن بود که در ابتداء اسلام کسى که صاحب مال بود، هزار درم از بهر خویش بنهادى، یا ثلث مال، و باقى بصدقه دادى. و اگر صاحب ضیاع و زرع بودى، یک ساله نفقه خود و عیال بنهادى، و باقى بصدقه دادى. اگر پیشه ور بودى، قوت یک روزه بنهادى، و باقى بصدقه دادى. پس زکاة فرض آن را منسوخ کرد. و میانه آیت، «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» یعنى بالمعروف، این محکم است، وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ منسوخ است بآیت سیف.
المص نامى است از نامهاى قرآن بقول حسن. آن گه گفت: کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ تا معلوم شود که نام قرآن است. میگوید: قرآن نامه‏اى است فرو فرستاده بتو. ابن عباس گفت: انا اللَّه الصادق. بروایتى دیگر هم از وى: انا اللَّه افصل. زید بن على گفت: انا اللَّه الفاصل. عکرمه گفت: انا اللَّه اعلم و أصدق. عطاء بن ابى رباح گفت: ثنائى است که اللَّه بر خویشتن کرد بسزاى خویش و بقدر خویش. ابن عباس گفت: سوگند است که اللَّه یاد کرد بنام خویش و صفت خویش. قومى گفتند: معنى این همانست که گفت: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؟ و شرح این کلمات در صدر سورة البقره مستوفى رفت.
کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ اى: هذا کتاب انزل الیک، فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ اى شک منه، اى من الکتاب أنه من اللَّه. نگر که بگمان نباشى که این کتاب از نزدیک خدا است، و گفته اوست، و صفت و علم اوست. معنى دیگر: فلا یضیقن صدرک بابلاغ ما ارسلت به. باین قول «منه» این «ها» با انذار شود، میگوید: یا محمد! نگر تا دلت بتنگ نیاید، و از دشمن نترسى بپیغام رسانیدن، و ایشان را بیم نمودن، و این از بهر آن گفت که مصطفى (ص) در ابتداء وحى از دشمنان میترسید و میگفت: «اى ربّ انّى اخاف ان یثلغوا رأسى».
پس رب العزة خبر داد که وى در امان و زینهار حق است، و از کید دشمنان معصوم، و ذلک فى قوله تعالى: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.
پس گفت: لِتُنْذِرَ بِهِ یعنى: ایمن باش و مترس، و بقوت دل پیغام برسان، و ایشان را بیم نماى، و آگاه کن که این قرآن بآن فرو فرستادیم تا تو بوى انذار کنى، و ایشان را از عذاب ما بترسانى. وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ یعنى: مواعظ للمصدقین.
اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ این خطاب با اهل مکه است. ایشان را اتباع دین حق میفرماید، و بر طاعت خدا و رسول میخواند، و از مخالفت دین و پرستیدن بتان باز میزند. میگوید: دین آنست که رسول آورد، و کتاب خدا بآن فرو آمد. بر پى آن روید، و بر پى باطل مروید، و فرود از اللَّه این بتان را بخدایى مگیرید، و ایشان را دوستان و یاران مگیرید و مپسندید.
قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ یعنى: قلیلا یا معشر المشرکین اتعاظکم! و قیل: معناه، قلیلا من یتذکر منکم! حمزه و کسایى و حفص از عاصم تذکرون بتخفیف ذال خوانند. باقى بتشدید ذال، مگر ابن عامر که بیاء و تاء خواند: «یتذکّرون» على الغیبة.
وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها «کم» دو معنى را گویند: کثرة را و استفهام را، و اینجا بمعنى کثرت است، و القریة المدینة سمّیت قریة، لانها تقرى الناس اى تجمعهم.
اهلکناها اى: اهلکنا اهلها بالعذاب، یعنى الامم الماضین الذین کذّبوا الرسل. خبر میدهد رب العالمین که مردمان شهرها بسى هلاک کردیم، و بایشان انواع عذاب فرو گشادیم، و نشان ایشان از زمین برداشتیم چون عاد و ثمود و قوم لوط و قوم صالح و قوم نوح و قوم تبّع و امثال ایشان. رب العزّة میگوید: کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ اینان همگان رسولان ما را دروغ زن گرفتند، تا واجب گشت و سزا، رسانیدن بایشان آنچه بیم داده بودیم ایشان را بآن. آن گه بیان کرد که ایشان را چون کشتیم و چون هلاک کردیم، گفت: فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ بأس و بطش ما و عذاب ما فرا سر ایشان نشست ناگاه، و ایشان در خواب و غفلت. وقت شبیخون و وقت قیلوله بذکر مخصوص کرد، که باین دو وقت مردم در خواب شوند، و از حوادث و طوارق غافل باشند. یعنى که ایشان توقّع نداشتند، و غافل بودند که ناگاه بایشان عذاب آمد. آن گه چون عذاب معاینه بدیدند، بظلم خود و کفر خود اقرار دادند. اینست که رب العالمین گفت: فَما کانَ دَعْواهُمْ اى: قولهم و دعاؤهم و تضرعهم، إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ اقروا على انفسهم بالشرک، و قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ. ظلم ایدر بمعنى شرک است.
همانست که در سورة الانبیاء گفت: یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ. فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ. پشیمان شدند و بجرم خود اقرار دادند لکن بوقت معاینه عذاب ندامت و اقرار سود ندارد، و تضرع و ابتهال بکار نیاید.
فَلَنَسْئَلَنَّ یعنى فى الآخرة الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ یعنى الامم الخالیة الذین اهلکوا فى الدنیا، ما اجابوا الرسل؟ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ ما ذا اجیبوا فى التوحید؟ و نسألهم هل بلغوهم؟ و قیل: لنسألنّ الذین ارسل الیهم عن قبول الرسالة و القیام بشروطها، و لنسألن المرسلین عن اداء الرسالة و الامانة فیها، و قیل: لنسألنّ الذین ارسل الیهم عن حفظ حرمات الرسل، و لنسألن المرسلین على الشفقة على الامم. رب العزة جل جلاله خود داناتر که ایشان چه گفتند؟ و چه جواب شنیدند؟ اما در قیامت از ایشان بپرسید تا حجت آرد بر کافران که از توحید سروا زدند، و حق نپذیرفتند، و ایشان را در آن عذر نماند، و حجّت نبود. آن گه در شرح بیفزود، و این معنى را بیان کرد، گفت: فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ یعنى اعمالهم بعلم منا وَ ما کُنَّا غائِبِینَ عن اعمالهم من الخیر و الشر فى الدنیا، فلا یخفى علیه منها صغیر و لا کبیر، و لا سر، و لا علانیة. خبر میدهد جل جلاله که: سؤال ما ازیشان نه از آنست که مى‏ندانیم که چه گفتند؟ و چه جواب شنیدند؟ که ما کردار و گفتار و انفاس و حرکات خلق همه دانسته‏ایم، و شمرده ایم. بر ما هیچ پوشیده نیست، و بعلم ما هیچ فرو شده نیست، اما سؤال میکنیم از روى توبیخ و تقریع ایشان، و اقامت حجّت بر ایشان. و آنجا که گفت جل جلاله: وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ یعنى: لا یسألون سؤال استرشاد و استعلام، انما هو سؤال توبیخ و تبکیت، و قیل: انه فى وقت انقطاع المسئلة عند حصولهم على العقوبة، کما قال تعالى: فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ، و قیل: استشهاد الرسل کاستنطاق الجوارح، و روى عن النبى (ص) انه قال: «ان اللَّه یسأل کل احد بکلامه، لیس بینه و بینه ترجمان».
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ میگوید: وزن اعمال روز رستاخیز بودنى است در ترازویى که آن را عمود است و دو کفه و زبان. مردى از ابن عباس پرسید که: ترازوى قیامت بر چه صفت است؟ گفت: طول العمود خمسون الف سنة، و هو من نور شطره، و شطره من ظلمة. اما الظلمة ففیها السیئات، و الشطر الذى هو من نور، ففیه الحسنات، فویل للمکذبین بهذا ایها الرجل! و روى انّه قال: الکفّة التی توزن بها الحسنات من نور، و موضعها عن یمین العرش، و التی توزن بها السیئات من ظلمة، و موضعها عن یسار العرش. و روى ان داود النبى (ص) سأل ربه ان یریه المیزان، فأراه، فاذا کل کفة من کفتیه مثل السماء و الارض. فلما رآه خرّ مغشیّا علیه، ثم افاق، فقال: الهى! من یقدر على ان یملأها حسنات؟ فقال اللَّه سبحانه: یا داود! انى اذا رضیت عن عبدى ملأتها بتمرة.
اگر کسى گوید: عمل از جمله اعراض است نه از جمله اجسام که در ترازو توان نهاد، یا وصف آن بثقل و خفة توان کرد، پس سختن آن در ترازو چون درست آید؟
و اعتقاد در آن چگونه توان داشت؟ جواب آنست که: مقتضى خبر مصطفى (ص) آنست که این سخن بصحف آن باز میگردد، یعنى که آن صحیفها که اعمال بنده در آن نوشته‏اند در ترازو نهند، و این قول عبد اللَّه بن عمرو است، یدل علیه‏
قول النبىّ (ص): «یؤتى بالرجل یوم القیامة الى المیزان، ثم یخرج له تسعة و تسعون سجلا، کل سجل منها مثل مدّ البصر، فیها خطایاه و ذنوبه، فیوضع فى کفّة، ثم یخرج له کتاب مثل الأنملة، فیها شهادة ان لا اله الا اللَّه، و أن محمدا عبده و رسوله، فیوضع فى الکفة الأخرى، فترجح خطایاه و ذنوبه».
و قیل: یوزن الانسان کما قال عبید بن عمیر: یؤتى بالرجل العظیم الجثة، فلا یزن جناح بعوضة. و قیل: یجعل اللَّه فى کفة الحسنات ثقلا و فى کفة السیئات خفّة یراها الناس یوم القیامة.
اگر کسى گوید: اعمال و احوال بندگان همه بعلم خدا است. همه میداند.
خرد و بزرگ آن مى‏بیند. کمیت و کیفیت آن و اندازه آن میشناسد، پس سختن آن در ترازو چه معنى دارد؟ جواب آنست که: رب العزة با خلق مى‏نماید که بندگان را بنزدیک وى چیست جزاء کردار از خیر و شر، و تا اهل سعادت را از اهل شقاوت بآن علامت باز دانند. گرانى کفّه حسنات گروهى را نشان نجات است، یعنى که اللَّه نجات وى خواسته و وى را آمرزیده، و گرانى کفه سیئات گروهى را نشان هلاک است، یعنى که اللَّه هلاک وى خواسته، و او را از درگاه خود رانده. و نیز تا اللَّه را بر خلق حجّت باشد بر جزاء کردار، و دانند که اللَّه مجازات که میکند بحق میکند، و ایشان سزاى آنند، و نظیره قوله: هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ میزان یکى است، اما بجمع گفت، از بهر آنکه اعمال که بدان مى‏سنجند بسیار است، و کثرت در آن است، پس بحکم جوار اعمال موزونه میزان را نیز بجمع گفتند، هم چنان که ابراهیم (ع) یک مرد است در ذات خود، اما کثرت اتباع را وى را امت نام نهادند: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ. و روا باشد که بلفظ جمع باشد و بمعنى واحد، چنان که گفت: یا أَیُّهَا الرُّسُلُ و المراد به الرسول (ص) وحده. جاى دیگر گفت: الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ، و المراد به نعیم بن مسعود، «ان الناس» یعنى ابا سفیان و اصحابه، و گفته‏اند: میزان مشتمل است بر چند چیز: عمود و لسان و کفتین، و تا این اجزاء مجتمع نبود، سختن بوى راست نیاید، پس جمع آن اشارت باجتماع این اجزاست، و قیل: لأن لکل عبد یوم القیامة میزانا، یوزن به عمله، فلذلک ذکره على الجمع.
قال ابو بکر الصدیق حین حضره الموت فى وصیته لعمر بن الخطاب: انما ثقلت موازین من ثقلت موازینه یوم القیامة باتّباعهم للحق فى الدنیا، و ثقله علیهم، و حق لمیزان یوضع فیه الحق غدا ان یکون ثقیلا، و انما خفّت موازین من خفّت موازینه یوم القیامة باتّباعهم الباطل فى الدّنیا و خفّته علیهم، و حق لمیزان فیه الباطل غدا ان یکون خفیفا. و قیل: الموازین ثلاثة: میزان یفرق به بین الحق و الباطل، و هو العقل، و میزان یفرق به بین الحلال و الحرام، و هو العلم، و میزان یفرق به بین السعادة و الشقاوة و هو المشیة و الارادة، و اللَّه اعلم.
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ یعنى: رحجت حسناته على سیّئاته و لو وزن ذرّة، فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ افلحوا و سعدوا و خلّدوا فى الجنة.
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ اى رحجت سیئاته على حسناته، فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ صاروا الى العذاب. بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ اى یجحدون بما جاء به محمّد (ص). این «با» از بهر آن در آمد که مراد باین ظلم کفر و تکذیب است، چنان که جاى دیگر گفت: فَظَلَمُوا بِها اى فکفروا بها.
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ این خطاب با مشرکان مکّه است. یقول: مکناکم فیما بین مکّة الى الیمن و الى الشام. میگوید: شما را درین دیار حجاز از مکه تا بیمن تا بشام دست رس دادیم، و تمکین کردیم تا در آن مى‏نشینید، و این راهها بر شما گشادیم، تا بتجارت در آن مى‏روید، و مال و نعمت در دست شما نهادیم، تا از آن روزى خود مى‏خورید. المعایش جمع المعیشه، و هو ما یتعیشون به، و قیل: ما منه العیش من مطعم و مشرب. آن گه گفت: قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ اى ما اقلّ شکرکم! و قد فعلت بکم هذه کلها، و قیل: معناه، قلّ من یشکر منکم!
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره تنزیل السجده گویند و سورة المضاجع گویند. سى آیت است و سیصد و هشتاد کلمه و هزار و پانصد و هژده حرف. جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت که بمدینه فرو آمد در شأن على بن ابى طالب (ع) و در شأن ولید بن عقبة بن ابى معیط، بعضى مفسّران گفتند: تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ تا آخر پنج آیت مدنى است و باقى مکّى و درین سوره منسوخ یک آیت است در آخر سوره فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ بآیت سیف منسوخ گشت. و در بیان فضیلت سوره ابى بن کعب روایت کرد از رسول خدا (ص) قال: من قرأ الم تنزیل اعطى من الاجر کانما احیا لیلة القدر و روى جابر انّ رسول اللَّه (ص) کان لا ینام حتى یقرأ الم تنزیل السجدة و تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ و یقول هما تفضلان کلّ سورة فى القرآن سبعین حسنة فمن قرأهما کتبت له سبعون حسنة و محى عنه سبعون سیّئة و رفع له سبعون درجة.
الم تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذه الحروف تنزیل الکتاب، یعنى منزل من ربّ العالمین لا شکّ فیه. قومى گفتند الم سخنى است بنفس خویش مستقل از ما بعد منفصل، مدح است و ثنا از خداوند عزّ و جلّ مر خود را در ابتداء سوره: الف اشارتست به انا و لام اشارتست باللّه و میم اشارتست با علم اى انا اللَّه اعلم. و ابن عباس تفسیر کرده و برین نیفزوده. قومى گفتند الم قسم است از خداوند جلّ جلاله بجمله حروف تهجى و اختصار را این سه حرف گفت و مراد همه حروف است چنانک کودک را گویند الف با تا نوشت و مراد همه حروف است نه این سه حرف تنها. قسم است از خداوند جلّ جلاله، بجواب کافران و ردّ طعن ایشان که گفتند این قرآن فرا نهاده و ساخته محمد است. اللَّه سوگند یاد فرمود بحروف که کلام اوست و نامهاى او که: الذى یتلوا محمد تنزیل الکتاب لا شک فیه عند اهل الاعتبار انّه من ربّ العالمین.
و روا باشد که نفى بمعنى نهى باشد اى لا ترتابوا فیه کقوله: فلا رفث و لا فسوق و قیل معنى لا رَیْبَ فِیهِ اى لا کهانة و لا سحر و لا شعر فیه.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ام ابتداء کلام تجد تکراره فى مواضع من القرآن. و قیل هو متّصل و تقدیره ا یصدّقون انّه تنزیل من ربّ العالمین أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ اى اختلقه محمد من تلقاء نفسه. کافران میگویند این قرآن ساخته و فرا نهاده محمد است از خویشتن، ربّ العالمین فرمود: بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ اى لیس کما زعموا نه چنان است که ایشان گفتند بلکه این سخن خداوند است، سخنى راست درست بآن فرستاد بتو اى محمد تا تو قریش را بآن آگاه کنى که پیش از تو هیچ آگاه کننده بایشان نیامد، یعنى بعد رفع عیسى و پیش از بعثت محمد و الناس کانوا محجوجین بعیسى لزمتهم حجة اللَّه حتى بعث محمد (ص)، نظیره قوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ، لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ الى الرشاد بانذارک و یرتدعون عن کفرهم.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ اى اللَّه الذى انزل علیک هذا الکتاب هو الذى خلق السماوات السبع و الارضین السبع، وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ کلّ یوم الف سنة، و قیل: فى ستّة ایّام هى الایّام المعتادة، ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یعنى فى الیوم السابع و الاستواء فى اللغة العلوّ و الاستقرار و قد ذکرنا وجوهه فیما سبق، ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ اى لا احد یتولّى تدبیرکم فى الدنیا سواه و لا احد یدفع عذابه عن العصاة فى الآخرة لا قوىّ بقوته و لا شفیع بمسألته، أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ا فلا تتعظون و تعتبرون.
و قیل ا فلا تعرفونه بعقولکم.
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ اى یقضى اللَّه ما یرید ان یقضیه فى السماء فینزل الملائکة به الى الارض. و قیل ینزل الوحى مع جبرئیل من السماء الى الارض، ثُمَّ یَعْرُجُ اى یصعد، إِلَیْهِ جبرئیل، فِی یَوْمٍ یعنى فى مسافة یوم، مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ نازلا و صاعدا مما یعد الناس من ایام الدنیا میان آسمان و زمین پانصد سال راهست بسال این جهانى، فریشته چون فرو آید و بر شود در نزول و در صعود هزار ساله راه باز باید برید. معنى آیت آنست که ربّ العزه وحى پاک و فرمان روان از آسمان بزمین میفرستد بزبان جبرئیل و جبرئیل بعد از گزارد وحى و رسانیدن پیغام باز بر آسمان میشود، آن نزول و این صعود و بریدن این مسافت هزار ساله در روزى‏ است از روزهاى این جهانى، اگر یکى از بنى آدم خواهد که این مسافت باز برد بهزار سال باز تواند برید و فریشته بیک روز باز مى‏برد و این مقدار از زمین است تا بآسمان. امّا آنچه گفت در سورة المعارج: تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ آن مقدار مسافت است از زمین تا بسدره منتهى که مقام جبرئیل است یعنى که جبرئیل و فریشتگان که مقام معلوم ایشان سدره منتهى است مسافت پنجاه هزار ساله از زمین تا بسدره منتهى بیک روز از روزهاى این جهانى باز مى‏برند و برین تأویل إِلَیْهِ بامکان ملک شود یعنى الى المکان الذى امره اللَّه عزّ و جلّ ان یعرج الیه. و قیل فِی یَوْمٍ هو ظرف لقوله یُدَبِّرُ لا لقوله یَعْرُجُ و المعنى یدبّر امر السماء و الارض فى یوم کالف سنة من ایامکم اللَّه کار آسمان و زمین میسازد و حکم میکند در روزى که اندازه آن در شمار هزار سال است، یعنى یقضى امر کلّ شى‏ء الف سنة الى الملائکة ثم کذلک ابدا فسمّى ما یقضى الى الملائکة الف سنة یوما کما شاء. خلاصه این قول آنست که مجاهد گفت: یقضى قضاء الف سنة فینزل به الملک ثم یعرج لالف آخر اذا مضى الالف. و قال بعضهم: الف سنة فى هذه الآیة و خمسون الف سنة فى سورة المعارج کلّها فى القیامة و المراد بالیوم الوقت و اوقات القیامة مختلفة تکون على بعضهم اطول و على بعضهم اقصر. و معنى الآیة یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ مدّة ایّام الدنیا الى ان تقوم السّاعة و یبعث الناس للحساب، ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ اى یرجع الامر و التدبیر الیه بعد فناء الدنیا و انقطاع امر الامراء و حکم الحکّام، فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ و هو یوم القیامة. و امّا قوله خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فانّه اراد على الکافر یجعل اللَّه ذلک الیوم علیه مقدار خمسین الف سنة و على المؤمن کقدر صلاة مکتوبة صلاها فى الدنیا. هکذا ورد به الخبر، و قال ابرهیم التیمى لا یکون على المؤمن الّا کما بین الظهر و العصر. و قال بعضهم لیس لیوم القیامة آخر و فیه اوقات شتّى بعضها الف سنة و بعضها خمسون الف سنة على قدر منازل الناس فى الکفر و الایمان و الصلاح و الفساد ثم لا ینتهى الیوم الى لیل بل یرد النهار الى اهل الجنّة مخلّدا و اللیل الى اهل النار مخلّدا. و قال بعضهم. فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ متصل بقوله ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ اى استوى على العرش فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ و هو الیوم السّابع و دلیل هذا الوجه قوله فى صدر سورة یونس: ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ. و سئل عن ابن عباس و سعید بن المسیب عن هذه الآیة و عن قوله: خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فقالا لا ندرى ما هى و نکره ان نقول فى کتاب اللَّه ما لا نعلم.
ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ اى ذلک الذى صنع ما ذکر من خلق السماوات و الارض، عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الغیب الآخرة، و الشهادة الدنیا. و قیل الغیب ما غاب عن الخلق و الشهادة ما ظهر لکم. و قیل الغیب ما سیوجد و الشهادة الموجود.
و قیل الغیب خفاء الشی‏ء عن الادراک و الشهادة ظهوره للادراک، الْعَزِیزُ على اعدائه، الرَّحِیمُ باولیائه.
الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ بفتح لام قراءت نافع است و عاصم و حمزه و کسایى و معنى آنست که نیکو آفرید هر چه آفرید، باقى بسکون لام خوانند، یعنى که نیکو کرد آفرینش هر چیز. و قیل معناه علم کلّ شى‏ء قبل خلقه فخلقه بعد علمه به و منه‏
قول على بن ابى طالب (ع): قیمة کلّ امرئ ما یحسنه اى یعلمه.
و قال مقاتل: علم کیف یخلق کلّ شى‏ء و اللَّه عزّ و جلّ خالق الحسن و القبیح لکن القبیح کان فى علمه ان تکون قبیحا فلمّا کان ینبغى تقبیحه کان الاحسن و الاصوب فى خلقته تقبیحه على ما ینبغى فى علم اللَّه عز و جل فیه لانّ المستحسنات انّما حسنت فى مقابلة المستقبحات، فلمّا احتاج الحسن الى قبیح یقابله لیظهر حسنه کان تقبیحه حسنا، وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ یعنى آدم و هو اوّل حىّ خلق من طین.
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ ذریّته، مِنْ سُلالَةٍ اى قطعة، سمیت سلالة لانّها تسل من الانسان مِنْ ماءٍ مَهِینٍ اى ضعیف و هو نطفة الرجل.
ثُمَّ سَوَّاهُ اى سوى خلقه. وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ ثم عاد الى ذریته فقال: وَ جَعَلَ لَکُمُ بعد ان کنتم نطفا، السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لتسمعوا و تبصروا و تعقلوا، قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ اى لا تشکرون ربّ هذه النعم فتوحّدونه.
وَ قالُوا یعنى منکرى البعث، أَ إِذا ضَلَلْنا على الخبر أَ إِنَّا بالاستفهام شامى و ضدّه نافع و الکسائى و یعقوب. الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا و المعنى أَ إِذا ضَلَلْنا اى بلینا و هلکت اجسادنا، فِی الْأَرْضِ و صرنا ترابا و ذهبنا عن اعین الناس کما یضلّ الماء فى اللبن، أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ نحیا کما کنّا قبل موتنا یعنى هذا عجب منکر، فقال تعالى: بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ اى بالبعث و النشور جاحدون، و قرئ فى الشواذ: اذا صللنا بالصّاد المهملة معناه انتنّا من قولهم صل اللحم اذا انتن.
قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ التوفّى استیفاء العدد، یقال مائة وافیة و الف واف. قال اللَّه تعالى: فَوَفَّاهُ حِسابَهُ اى اعطاه جزاؤه وافیا، و منه قوله عز و جلّ عن قول عیسى (ع): فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی یعنى سلّمت الىّ رزقى فى الدنیا وافیا، فقوله یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ اى یتم ارزاقکم بقبض ارواحکم. و قیل معناه: یقبض ارواحکم حتى لا یبقى احدا من العدد الذى کتب علیهم الموت. و روى انّ ملک الموت جعلت له الدنیا مثل راحة الید یأخذ منها صاحبها ما احبّ من غیر مشقّة فهو یقبض انفس الخلق فى مشارق الارض و مغاربها و له اعوان من ملائکة الرّحمة و ملائکة العذاب. و قال ابن عباس: انّ خطوة ملک الموت ما بین المشرق و المغرب. و قال مجاهد: جعلت له الارض مثل طست یتناول منها حیث یشاء. و فى بعض الاخبار انّ ملک الموت على معراج بین السماء و الارض فینزع اعوانه روح الانسان فاذا بلغ‏ ثغرة نحره قبضه ملک الموت.
و عن معاذ بن جبل قال: انّ لملک الموت حربة تبلغ ما بین المشرق و المغرب و هو یتصفّح وجوه الناس، فما من اهل بیت الّا و ملک الموت یتصفّحهم فى کلّ یوم مرّتین، فاذا راى انسانا قد انقضى اجله ضرب رأسه بتلک الحربة. و قال الآن یزار بک عسکر الاموات و قد اضاف اللَّه تعالى توفّى الانفس تارة الى ملک الموت فقال یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ و الى الملائکة مرّة، فقال الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ و الى نفسه جلّ جلاله مرّة فقال: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها و معنى الآیات کلّها انّ القادر على الاماتة هو اللَّه وحده لا شریک له و لا معین.
ثمّ جعل قبض الارواح الى ملک الموت عند القضاء الآجال التی اجّلها اللَّه لا یقدر ملک الموت على تقدیم ذلک و لا تأخیره بل یقبض الارواح على ما اطلقه اللَّه علیه من غیر تفریط و لا افراط. ثمّ جعل الملائکة اعوانا لملک الموت ینزعون الارواح من الاجساد و یقبضها ملک الموت و کلّهم متعبّدون بذلک، ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ عند البعث للثواب و العقاب.
وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ. لو هاهنا للتعظیم لا للشرط و المعنى و لو ترى یا محمّد هؤلاء الکافرین بالبعث و هم وقوف بین یدى اللَّه یوم القیامة، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ اى مطرقون خاضعون لا یرفعون طرفا من شدة ما هم فیه من الغم و الحزن و الندم و الخزى، رَبَّنا أَبْصَرْنا القول فیه مضمر یعنى یقولون رَبَّنا أَبْصَرْنا ما کنا نکذب به من عقابک، وَ سَمِعْنا منک تصدیق ما کانت رسلک تامرنا به فى الدّنیا، فَارْجِعْنا رجع اذا صرف و رجع اذا انصرف، قال اللَّه تعالى: فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ اى صرفک اللَّه، فَارْجِعْنا اى فارددنا الى الدّنیا، نَعْمَلْ بطاعتک إِنَّا مُوقِنُونَ الآن.
وَ لَوْ ترى شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ فى الدّنیا هُداها اى رشدها و توفیقها للایمان و ما یهتدون به الى النجاة. و قیل: لارشدنا کل نفس الى طریق الجنّة، وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی اى سبق و عدى و وجب القول منّى، لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ اى من کفرة الجن و الانس و ذلک قوله لابلیس: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ. و قیل سبق الحکم منّى بادخال اهل الجنّة الجنّة و اهل النّار النّار. ثمّ یقال لاهل النّار: فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ قال مقاتل اذا دخلوا النار قال لهم الخزنة: فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ یعنى فذوقوا العذاب بما ترکتم، لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا فلم تعملوا له. و قیل: ترکتم الایمان به فى الدّنیا، إِنَّا نَسِیناکُمْ ترکناکم فى النّار، و قوله عزّ و جلّ: فَنَسِیَ اى ترک الطاعة، و قوله: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ اى ترکوهم فترکهم و النسى المنسىّ، الشی‏ء الملقى المتروک، وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ من الکفر و تکذیب الرسل. و عن کعب الحبر قال: اذا کان یوم القیامة تقوم الملائکة فیشفعون ثم یقوم الانبیاء فیشفعون، ثم یقوم الشهداء فیشفعون ثم یقوم المؤمنون فیشفعون، حتى اذا انصرمت الشفاعة کلها خرجت الرّحمة فتشفع حتى لا یبقى فى النار احد یعبأ اللَّه به شیئا ثم یعظم اهلها ثم یؤمر بالباب فیقبض علیهم فلا یدخل فیها روح و لا یخرج منها غم ابدا.
إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها اى وعظوا بها، خَرُّوا سُجَّداً سقطوا على وجوههم ساجدین خوفا من عذاب اللَّه و لقائه. و قیل: إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً اى اذا دعوا الى الصلوات الخمس بالاذان اجابوا، وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى صلّوا بامر ربّهم.
و قیل: سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى قالوا سبحان اللَّه و بحمده.
روى عن ابى هریرة رضى اللَّه عنه قال قال رسول اللَّه (ص): «کلمتان خفیفتان على اللسان ثقیلتان فى المیزان حبیبتان الى الرحمن: سبحان اللَّه و بحمده، سبحان اللَّه العظیم».
وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ اى لا یستنکفون عن اتّباع اوامره بل یتقرّبون الیه بالایمان به‏ و السجود له و قیل فى الآیة تقدیم و تأخیر و المعنى انما یخرّ ساجدا مسبّحا اذا ذکر بآیاتنا من یؤمن بها و لا یستکبر. روى انّ بعض المنافقین کانوا اذا نودوا بالصلاة و خفوا عن اعین المسلمین ترکوها فقال اللَّه تعالى: المؤمن اذا دعى الى الصلاة اتى و رکع و سجد و لم یستکبر.
رشیدالدین میبدی : ۵۲- سورة الطور
النوبة الثانیة
این سورة الطور باجماع مفسران مکى است، بمکه فرو آمد از آسمان.
هزار و پانصد حرف است و سیصد و دوازده کلمت و چهل و نه آیت و در این سورة دو آیت منسوخ است یکى: قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ بآیت سیف منسوخ است و دیگر آیت: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ، معنى صبر منسوخ است بآیت سیف. و در فضیلت سورة ابىّ کعب روایت کند از
مصطفى (ص) قال من قرأ سورة الطور کان حقّا على اللَّه عز و جل ان یؤمنه من عذابه و ان ینعمه فى جنته.
قوله: وَ الطُّورِ نامى است از نامهاى کوه بلغة سریانى و درین موضع مراد آن کوه است که رب العالمین سخن فرمود با موسى بر آن کوه در آن زمین مقدسه در ناحیه مدین و گفته‏اند نام آن کوه زبیر است همانست که رب العالمین جایى دیگر فرمود: وَ طُورِ سِینِینَ یعنى جبل المبارک. مقاتل بن حیان گفت دو کوه‏اند در شام یکى طور تینا یکى طور زیتا و هما ینبتان التین و الزیتون و قیل هنّ اربعة طور تینا و هو دمشق و طور زیتا و هو بیت المقدس و طور سینا و هو جبل موسى و طور تمینایا و هو مکه و قیل معناه و رب الطور قوله: وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ، فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ السطر الکتابة و المسطور المکتوب و الرقّ و الورق واحد و المنشور المفتوح الذى نشر عن الطى للقراءة.
و اختلفوا فى هذا الکتاب. فقال الکلبى هو ما کتب اللَّه بیده لموسى (ع) من التوریة و موسى سمع صریر القلم و قیل هو اللوح المحفوظ و قیل الکتاب المسطور آخر سطر فى اللوح المحفوظ و هو سبقت رحمتى غضبى، من اتانى بشهادة ان لا اله الا اللَّه ادخلته الجنة و قیل هو القرآن المکتوب فى المصاحف و قیل هو دیوان الحفظة تخرج الیهم یوم القیمة منشورة فآخذ بیمینه و آخذ بشماله، نظیره قوله: وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً
و قال تعالى: وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ، و قیل هو ما کتب اللَّه فى قلوب الاولیاء من الایمان، دلیله قوله: أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ.
وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ، اى المأهول و هو بیت فى السماء السابعة حذاء العرش بحیال الکعبة یقال له الصّراح، حرمته فى السماء کحرمة الکعبة فى الارض یدخله کلّ یوم سبعون الفا من الملائکة یطوفون به و یصلّون فیه ثم لا یعودون الیه ابدا، و قیل کان بیت المعمور من الجنة فحمل الى الارض لاجل آدم علیه السلام ثم رفع الى السماء ایام الطوفان. و فى اخبار المعراج قال النبى (ص) رایت فى السماء السابعة البیت المعمور و اذا امامه بحر و اذا بزمر من الملائکة یخوضون البحر و یخرجون فینتقضون فى اجنحتهم فیخلق اللَّه من کل قطرة ملکا یطوف به فدخلته و صلّیت فیه‏
و قال الحسن البیت المعمور الکعبة البیت الحرام الذى هو معمور من الناس یعمره اللَّه کلّ سنة، اوّل مسجد وضع للعبادة فى الارض، و المعمور الماهول و قیل هو من القصد و قیل من العمارة.
وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ، یعنى السماء نظیره قوله: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً و قیل السقف المرفوع العرش.
وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ یعنى المملوء ماء و هو البحر الذى علیه العرش و عن على (ع) قال البحر المسجور بحر تحت العرش غمره کما بین سبع سماوات الى سبع ارضین، فیه ماء غلیظ یقال له بحر الحیوان یمطر العباد بعد النفخة الاولى اربعین صباحا فینبتون فى قبورهم‏
و هذا قول مقاتل و قال ابن عباس و الضّحاک و محمد بن کعب: الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، اى الموقد نارا بمنزلة التنور المسجور و ذلک ما روى ان اللَّه عز و جل یجعل البحار کلّها یوم القیمة نارا فیزاد بها فى نار جهنم کما قال تعالى: وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ و جاء فى الحدیث عن عبد اللَّه بن عمر قال: قال رسول اللَّه (ص) لا یرکبنّ رجل بحرا الا غازیا او معتمرا او حاجّا فانّ تحت البحر نارا و تحت النار بحر او قال (ص) البحر نار فى نار.
اقسم اللَّه بهذه الاشیاء. إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ، العذاب هاهنا هو الساعة لانها بما فیها للکافرین عذاب.
ما لَهُ مِنْ دافِعٍ هذا کقوله: لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ. قال جبیر بن مطعم قدمت المدینة لاکلّم رسول اللَّه (ص) فى اسارى بدر. فدفعت الیه و هو یصلّى باصحابه المغرب و صوته یخرج من المسجد فسمعته یقرأ: وَ الطُّورِ وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ الى قوله: إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ ما لَهُ مِنْ دافِعٍ. فکانّما صدع قلبى حین سمعته فکان اول ما دخل قلبى الاسلام فاسلمت خوفا من نزول العذاب و ما کنت اظن انّى اقوم من مکانى حتى یقع بى العذاب. ثم بیّن انّه متى یقع فقال: یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً. اى تدور کدوران الرحى و تتکفّأ باهلها کما تتکفّأ السفینة. قال قتاده تتحرک و قال عطاء الخراسانى تختلف اجزاؤها بعضها فى بعض و قیل تضطرب، و المور جمیع هذه المعانى فهو فى اللغة، الذهاب و المجى‏ء و التردد و الدوران و الاضطراب، هذا کقوله عز و جل فَإِذا هِیَ تَمُورُ. یقال تنقاض السماء ثم تمور فتنهار فتختلط بعض الملائکة ببعض. قوله: وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً هذا کقوله یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ یعنى فى الهواء و قیل تزول عن اماکنها و تصیر هباء منبثا.
فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ یعنى فشدة عذاب یومئذ للمکذبین.
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، اى یخوضون فى الباطل یلعبون غافلین لاهین، الخوض و اللعب و الکذب واحد و التاویل: الذین هم فى انکار البعث و تکذیب محمد (ص) و سائر الانبیاء یلعبون من غیر بیان و حجة و قیل فى اسباب الدنیا یلعبون من غیر فکر فى ثواب و عقاب.
یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ اى یدفعون الیها دَعًّا اى دفعا بعنف و جفوة و ذلک انّ خزنة جهنم یغلّون ایدیهم الى اعناقهم و یجمعون نواصیهم الى اقدامهم ثم یدفعونهم الى النار دفعا على وجوههم و زخا فى اقفیتهم حتى یردوا النار فاذا دنوا من النار قال لهم الخزنة: هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ فى الدنیا.
أَ فَسِحْرٌ هذا یعنى أ کان الوعید بهذا العذاب و الاخبار سحرا کما زعمتم فى الدنیا، أَمْ أَنْتُمْ ام کنتم لا تُبْصِرُونَ و قیل عنفوا و وبّخوا بمثل ما کانوا ینسبون النبى (ص) الیه من السحر و تسکیر البصر و الاخذ بالاعین فقیل لهم أ تمویه هذا و حیلة ام غطّى على ابصارکم فلا تبصرون.
اصْلَوْها ادخلوها و قاسوا شدتها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ الصبر و الجزع إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اى هذا جزاء اعمالکم.
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ.
فاکِهِینَ اى معجبین و الفاکه المعجب و قیل ناعمین فرحین و قیل الفاکه الذى عنده الفاکهة و الفاکهة طعام من ثمار یتناولون للّذة لا للغذاء بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ و یقال لهم.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً لا داء و لا غائلة و لا اثم و لا موت فیه و لا تنقیص للذاته هنیئا مصدر اى هنئتهم هنیئا بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
مُتَّکِئِینَ جالسین عَلى‏ سُرُرٍ جمع سریر مَصْفُوفَةٍ اى موصولة بعضها ببعض و قیل مرمولة بالذهب و الفضة و الصف مد الشی‏ء على الولاء وَ زَوَّجْناهُمْ قرنّاهم بِحُورٍ عِینٍ و المعنى جعلنا ذکران اهل الجنة ازواجا للحور العین و معنى الباء انهم صاروا بسبهن ازواجا و قیل زوجت به لغة.
قوله وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ معناه الذین آمنوا بمحمد و القران ندخلهم الجنة و اتبعناهم ذریاتهم قرء ابو عمر اتبعناهم بقطع الالف على التعظیم، ذریاتهم بالالف و کسر التاء فیها لقوله الحقنا بهم و ما التناهم لیکون الکلام على نسق واحد و قرأ الآخرون و اتبعتهم بوصل الالف و تشدید التاء بعدها و سکون التاء الآخرة ثم، اختلفوا فى ذریتهم قرأ نافع الاولى بغیر الف و ضم التاء و الثانیة بالالف و کسر التاء و قرء ابن عامر و یعقوب کلیهما بالالف و ضم التاء فى الاولى و نصبها فى الثانیة.
و اختلفوا فى معنى الایة فقال قوم و الذین آمنوا و اتبعتهم ذریتهم بایمان یعنى اولادهم الصغار و الکبار فالکبار بایمانهم بانفسهم و الصغار بایمان آبائهم فان الولد الصغیر یحکم باسلامه تبعا لاحد الأبوین،... الحقنا ذریتهم المؤمنین بدرجاتهم و ان لم یبلغوا باعمالهم درجات آبائهم تکرمة لآبائهم لتقرّ بذلک اعینهم و هى روایة سعید بن جبیر عن ابن عباس و قال آخرون معناه و الذین آمنوا و اتبعتهم ذریتهم البالغون بایمان الحقنا بهم ذریتهم الصغار الذین لم یبلغوا الایمان بایمان آبائهم و هو قول الضحاک. و روایة العوفى عن ابن عباس اخبر اللَّه عز و جل انه یجمع لعبده المؤمن ذریته فى الجنة کما کان یحب فى الدنیا ان یجتمعوا له و یدخلهم الجنة بفضله و یلحقهم بدرجته لعمل ابیهم من غیر ان ینقص الآباء من اعمالهم شیئا فذلک قوله: وَ ما أَلَتْناهُمْ اى ما نقصناهم مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ. الهاء و المیم راجعتان الى الذین آمنوا، یقال آلت یالت و آلت یالت و الات یلیت و لات یلیت اذا نقص. قرء ابن کثیر التناهم بکسر اللام و الباقون بفتحها و فى الخبر عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص) ان اللَّه یرفع ذریة المؤمن فى درجته و ان کانوا دونه فى العمل لتقرّ بهم عینه ثم قرء وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ... الایة
و عن على (ع) قال سألت خدیجه النبى (ص) عن ولدین لها ماتا فى الجاهلیة فقال (ص) هما فى النار فلما راى الکراهیة فى وجهها قال لو رایت مکانهما لا بغضتهما قالت یا رسول اللَّه فولدى منک قال فى الجنة ثم قال رسول اللَّه (ص) انّ المؤمنین و اولادهم فى الجنة و انّ المشرکین و اولادهم فى النار ثم قرء رسول اللَّه (ص) و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم... الایة
و عن ابن عباس عن النبى (ص) قال اذا دخل اهل الجنة الجنة یسأل عن ابویه و زوجته و ولده فیقال انهم لم یدرکوا ما ادرکت فیقول لقد عملت لى و لهم فیؤمر بالحاقهم به‏
و تلا ابن عباس هذه الآیة کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ اى بما کسب من الخیر و الشر مرهون فیؤخذ بذنبه و لا یؤخذ بذنب غیره هذا کقوله وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏، و قال تعالى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ.
قوله: وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ اى ذلک دائم لهم لا ینقطع و فى الخبر انک لتشتهى الطیر فى الجنة فیخرّ بین یدیک مشویا
و قیل یقع الطائر بین یدى الرجل فى الجنة فیاکل منه قدیرا و قدیرا و شواء ثم یطیر الى النهر.
قوله: یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً. یتعاطونها طربا و الکأس کلها فى القران کاس الخمر لا لَغْوٌ فِیها اى لا فضول فیها و قیل لاسباب فیها و لا تخاصم و لا کذب و لا باطل... وَ لا تَأْثِیمٌ اى لا اثم فى شربها کما فى الدنیا. قال ابن عطاء اىّ لغو یکون فى مجلس محلّه جنة عدن و الساقى فیه الملائکة و شربهم على ذکر اللَّه و ریحانهم تحیّة من عند اللَّه مبارکة طیّبة و القوم اضیاف اللَّه.
وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ بالخدمة و قیل بالکأس و الفاکهة غِلْمانٌ لهم کَأَنَّهُمْ فى الحسن و البیاض و الصفاء لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ مخزون مصون لم تمسّه الایدى و قیل مصون یعنى فى الصدف مستور عن الشمس و الغبار و قیل هم اولادهم الذین سبقوهم اقرّ اللَّه بهم اعینهم. و قال الحسن اولاد المشرکین ذکورهم غلمان اهل الجنة و اناثهم هنّ الحور العین و اولاد المؤمنین مع آبائهم على هیئتهم التی کانوا علیها.
روى عایشه قالت قال رسول اللَّه (ص) انّ ادنى اهل الجنّة منزلة من ینادى الخادم من خدّامه فیجیبه الف ینادى کلّهم لبیک لبیک‏
و عن عبد اللَّه بن عمرو قال ما من احد من اهل الجنة الا یسعى علیه الف غلام کلّ غلام على عمل ما علیه صاحبه‏
روى انّ الحسن تلا هذه الایة قال قالوا یا رسول اللَّه الخادم کاللؤلؤ فکیف المخدوم قال فضل المخدوم على الخادم کفضل القمر لیلة البدر على سائر الکواکب.
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ اى یسئل بعضهم بعضا عن سبب نیلهم الجنة.
قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ موقنین بوعده و وعیده خائفین من عصیانه قال ابن جریر انّ هذا التساؤل عند البعث من القبور.
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا بالمغفرة و الرحمة و قیل بالهدایة و التوفیق فى الدنیا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ یعنى الحرّ الشدید من نار او هواء او ریح و قال الحسن السموم اسم من اسماء جهنم.
إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ یعنى فى الدنیا نَدْعُوهُ. ان یتفضّل و یمنّ علینا بالمغفرة، إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ قرء نافع و الکسائى و ابو جعفر انه بفتح الالف اى لانّه او بانّه هو البرّ الصادق فى وعده، اللطیف الرحیم بالمؤمنین.
فَذَکِّرْ یا محمد بالقرآن فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ اى برحمة ربک و قیل برسالة ربک بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ کما زعموا، و التقدیر ما انت بکاهن و لا مجنون بنعمة ربک. الکاهن الذى یقول ان معى رئیّا من الجن اى انّهم علموا انه لیس لک کهانة و لا جنون و انما قالوه على جهة الاشتفاء کالسفیه اذا بسط لسانه فیمن یسبّه مما یعلم انه برى‏ء ممّا یقوله.
أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ سمّوه شاعرا لانّ عندهم الشاعر یقول الشعر بمعاونة الجن ایاه، فقالوا لکلّ شاعر معین من الجن و کذلک المجنون عندهم من یکون معه جنّى یعلّمه و على هذا قالوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ. نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ اى حوادث الدهر، و المنون الدهر و قیل هو الموت، و المنّ النقص، سمیّا بذلک لان الدهر و الموت کلاهما یقطعان الاجل و ینقصان العمر. و فى بعض التفاسیر ان المجتمعین فى دار الندوة قالوا تربّصوا بمحمد الموت یکفکموه کما کفاکم شاعر بنى فلان و شاعر بنى فلان، قالوا انّ اباه مات شابّا و نحن نرجو أن یکون موته کموت ابیه.
قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ حتى یأتى امر اللَّه فیکم، معناه ما ترجونه فى محمد لا یکون و ما ینتظره فیکم یقع عن قریب و جاء فى التفسیر انّ جمیعهم ماتوا قبل رسول اللَّه. و قیل الذى هدّدهم به نالهم یوم بدر و قیل هذه الایة منسوخة بآیة القتال أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ فى هذه الآیات الزامات و هى خمسة عشر قبلته عقولهم ان لم یکابروا، و ام فى هذه الآیات للاستفهام بمعنى بل و بمعنى الالف و معنى اکثرها الانکار و معنى بعضها الاثبات. أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ اى عقولهم و الحلم اى العقل و قیل الحلم اشرف فیوصف اللَّه سبحانه بالحلم و لا یوصف بالعقل و قد ینفى الحلم عمّن یوصف بالعقل و قیل الحلم الامهال الذى یدعو الیه الحکمة. قال المفسرون انّ عظماء قریش کانوا یوصفون بالاحلام و العقول فى الجاهلیة فازرى اللَّه بعقولهم حین لم تثمر لهم معرفة الحق من الباطل و قیل لعمرو بن العاص ما بال قومک لم یؤمنوا و قد وصفهم اللَّه بالعقول فقال تلک عقول کادها اللَّه اى لم یصحبها التوفیق و فى الخبر ان اللَّه عز و جل لما خلق العقل قال له ادبر فادبر ثم قال له اقبل فاقبل فقال انى لم اخلق خلقا اکرم علىّ منک، بک اعبد و بک اعطى و بک آخذ.
قال ابو عبد اللَّه المغربى لمّا قال اللَّه ذلک تداخله العجب فعوقب من ساعته فقیل له التفت فلمّا التفت نظر الى ما هو احسن منه فقال من انت قال انا الذى لا تقوم الا بى، قال و من انت، قال التوفیق. روى انّ صفوان بن امیّة فخر على رجل فقال انا صفوان ابن امیّة بن خلف بن فلان فبلغ ذلک عمر فارسل الیه و غضب فلمّا جاء قال ثکلتک امّک ما قلت، قال فهاب عمر ان یتکلّم فقال عمر ان کان لک تقوى فانّ لک کرما و ان کان لک عقل فانّ لک اصلا و ان کان لک خلق حسن فانّ لک مروّة و الا فانت شرّ من الکلب.
... أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ معناه بل هم قوم مجاوزون الحدّ فى الکفر و قیل معناه ام تأمرهم احلامهم بهذا ام طغیانهم یحملهم على هذا.
أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ محمد من تلقاء نفسه، بَلْ لا یُؤْمِنُونَ اى لیس الامر کما زعموا بل لا یؤمنون بالقرآن استکبارا و عتوّا.
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ. معناه ان کانوا صادقین فى انّ محمدا تقوّله من نفسه فلیأتوا بکلام مثله فانّه بلسانهم و هم فصحاء زمانهم.
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ اى من غیر خالق خلقهم فوجدوا بلا خالق و ذلک ممّا لا یجوز ان یوجدوا بلا خالق أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ لانفسهم و ذلک فى البطلان اشدّ، لانّ مالا وجود له کیف یخلق، فاذا بطل الوجهان قامت الحجة علیهم بانّ لهم خالقا فلیؤمنوا به و قال ابن کیسان ام خلقوا عبثا و ترکوا سدى لا یؤمرون و لا ینهون فهو کقول القائل فعلت کذا و کذا من غیر شی‏ء اى لغیر شی‏ء. أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ لانفسهم فلا یجب علیهم للَّه امر.
أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ عطف على قوله: أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ و المعنى أ خلقوا انفسهم ام خلقوا السماوات و الارض. بَلْ اى لم یخلقوا شیئا منها لا یُوقِنُونَ اى لا یتدبّرون فى الآیات فیعلموا خالقهم و خالق السماوات و الارض و سائر المخلوقات و قیل لا یوقنون و عد اللَّه فهان علیهم المعاصى.
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ یعنى خزائن العلم فیعلموا ان لا بعث و لا حساب، و قیل خزائن الرزق فلا یحتاجوا الى من یرزقهم و قال مقاتل معناه ا بایدیهم مفاتیح ربک بالرسالة فیضعوا حیث شاؤا، هذا کقوله: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ یعنى النبوة أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ و منه قوله: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ اى بمسلط، یقال تسیطر على فلان بالسین و الصاد اى تسلط. قرء ابن عامر بالسین هاهنا و فى قوله بمسیطر و قرء حمزه باشمام الزاى فیهما و قرء ابن کثیر هاهنا بالسین و قوله «بمسیطر» بالصاد و قرء الآخرون بالصّاد فیهما، أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ السلّم المرقاة و کلّ سبب یصعد به، یَسْتَمِعُونَ فِیهِ اى علیه کقوله: فِی جُذُوعِ النَّخْلِ اى علیها و المعنى الهم سلّم یرتقون الى السماء فیستمعون علیه الوحى و یعلمون انّ ما هم علیه حق بالوحى فهم متمسکون به لذلک... فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ ان ادّعوا ذلک، بِسُلْطانٍ مُبِینٍ حجة بیّنة و قیل معناه لیس معهم کتاب، فهل لهم سلّم هو سبب الى بلوغ السماء و استماع ما یدعون الیه، و ان ادّعوا انهم یستمعون من الملائکة ما یستغنون به عن الانبیاء، فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ على صدق دعواه.
أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ هذا انکار علیهم و تسفیه لاحلامهم حیث جعلوا للَّه ما یکرهون و اختاروا له ما یانفون هم عنه کقوله: فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ.
أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً اى جعلا على تبلیغ الرساله فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ اى من اداء ذلک مثقلون. المغرم الزام الغرم و الغرم المطالبة بالحاج.
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ قال قتادة هذا جواب لقولهم: نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ.
یقول ا عندهم الغیب حتى علموا ان محمدا یموت قبلهم فَهُمْ یَکْتُبُونَ اى یحکمون و الکتاب الحکم و منه‏
قول النبى (ص) لرجلین تخاصما الیه: ساقضى بینکما بکتاب اللَّه اى بحکمه‏
و قال ابن عباس معناه أ عندهم اللوح المحفوظ فهم یکتبون ما فیه و یخبرون الناس به.
أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً اى مکروا بک فى دار النّدوة، فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ الممکور بهم، یعود الضرر علیهم وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ، و ذلک انهم قتلوا ببدر.
أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یرزقهم و ینصرهم سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ قال الخلیل ما فى هذه السورة من ذکر «ام» کلّها استفهام و لیس بعطف.
وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً هذا جواب لقولهم: نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ یقول لو عذّبناهم بسقوط بعض من السماء علیهم لم ینتهوا عن کفرهم و یقولوا لمعاندتهم و فرط غباوتهم و درک شقاءهم هذا سحاب مرکوم بعضه على بعض یسقینا.
فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ اى لا ینفع انذار هؤلاء فدرهم حتى یلقوا یومهم الذى فیه یموتون. قرء عاصم و ابن عامر یُصْعَقُونَ بضم الیاء اى یهلکون.
یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ اى لا ینفعهم کیدهم یوم الموت و لا یمنعهم من العذاب مانع.
وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا اى کفروا عَذاباً دُونَ ذلِکَ اى عذابا فى الدنیا، قبل عذاب الآخرة، قال ابن عباس یعنى القتل یوم بدر و قال مجاهد یعنى الجوع و القحط سبع سنین و قال البراء بن عازب یعنى عذاب القبر وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ انّ العذاب نازل بهم.
وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ الى ان یقع بهم العذاب الذى حکمنا علیهم و قیل و اصبر لحکم ربک اى لبلائه فیما ابتلاک به من قومک و لما حکم من تأخیر عذابهم فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا اى بمراى منا و بعلمنا و حفظنا و المعنى انک مراعى محفوظ محروس لا یصلون الیک بمکروه و قال ابن عباس اى نرى ما یعمل بک وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ قال عطاء و سعید بن جبیر اى قل سبحانک اللهم و بحمدک حین تقوم من مجلسک فان کان المجلس خیرا لازددت احسانا و ان کان غیر ذلک کان کفارة له.
روى ابو هریرة عن النبى، (ص) قال من جلس فى مجلس کثر فیه لغطه فقال قبل ان یقوم سبحانک اللهم و بحمدک لا اله الا انت استغفرک و اتوب الیک، غفر له ما کان فى مجلسه ذلک.
و قال ابن زید معناه و صلّ بامر ربک حین تقوم من المنام، یعنى صلاة الصبح و قال الکلبى اى اذکر اللَّه باللسان حین تقوم من فراشک الى ان تدخل الصلاة و قال الضحاک یعنى قل حین تقوم الى الصلاة اللَّه اکبر کبیرا و الحمد للَّه کثیرا و سبحان اللَّه بکرة و اصیلا. و قال الربیع اذا قمت الى الصلاة فقل سبحانک اللهم و بحمدک و تبارک اسمک و تعالى جدک و لا اله غیرک. و قیل هو سبحان ربى العظیم فى الرکوع و سبحان ربى الاعلى فى السجود.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ یعنى صلاة اللیل و قال مقاتل یعنى صلوتى المغرب و العشاء. قوله وَ إِدْبارَ النُّجُومِ یعنى الرکعتین المسنونتین قبل صلاة الفجر و ذلک حین تدبر النجوم.
و فى الخبر انّهما خیر من الدنیا جمیعا
و قیل هى فریضة صلاة الصبح و استدلّ بعضهم بهذا على انّ الاسفار بصلاة الصبح افضل و کذلک قراءة یعقوب: و ادبار بفتح الالف لانّ النجوم لا ادبار لها و لا ادبار و انّما ذلک بالاستتار عن العیون.
رشیدالدین میبدی : ۶۹- سورة الحاقة- مکیة
النوبة الثانیة
این سوره بعدد کوفیان پنجاه و دو آیت است، دویست و پنجاه و نه کلمت، هزار و چهار صد و هشتاد حرف، جمله به مکه فروآمد و باجماع مفسّران در مکیات شمرند، و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابى امامة عن ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الحاقّة حاسبه اللَّه حسابا یسیرا»
و فی بعض الآثار من قرأ احدى عشرة آیة من سورة الحاقّة اجیر من فتنة الدّجّال و من قرأها کان له نور من فوق رأسه الى قدمه.
قوله: الْحَاقَّةُ یعنى: القیامة، سمّیت حاقّة لانّها واجبة الکون و الوقوع من حقّ یحقّ بالکسر اى وجب و صحّ مجیئها للجزاء على الطّاعة ثوابا و على المعصیة عقابا. قال اللَّه تعالى: وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ. اى وجبت. و قیل: مشتقّ من حقّ یحقّ بالضّمّ، تقول حققت علیه القضاء اوجبته. و المعنى: توجب لکلّ احد ما استحقّه من الثّواب و العقاب. و قیل: سمّیت حاقّة لانّها حقّت کلّ من حاقّها من مکذّب فی الدّنیا فحقّته و غلبته. و قال الکسائى: الحاقّة یعنى یوم الحقّ.
قوله: مَا الْحَاقَّةُ هذا استفهام، معناه التّفخیم لشأنها کما یقال زید ما زید؟
على التّعظیم لشأنه. قوله: «ما» رفع بالابتداء، الحاقّة خبره و الجملة خبر المبتدا الاوّل.
وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ اى انّک و ان سمعتها لم تعلم بها. لانّک لم تعاینها و لم تر ما فیها من الاهوال، و قیل: معناه لیس ذلک من علمک و لا من علم قومک.
کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ اى بالحاقّة، فوضع القارعة موضعها لانّهما من اسماء القیامة و سمّیت قارعة لانّها تقرع قلوب العباد بالمخافة، و قیل: معناه: کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بالعذاب الّذى اوعدهم نبیّهم حتّى نزل بهم فقرع قلوبهم. فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ اى بسبب طغیانهم و مجاورتهم الحدّ فی کفرهم و هی مصدر، کالعافیة و العاقبة الخائبة. هذا کقوله: کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها و قیل: الطّاغیة الصّیحة المتجاوزة فی العظم کلّ صیحة، اى اهلکوا بالرّجفة و الصّیحة الطّاغیة، و قیل: الطّاغیة اسم البقعة الّتى اهلکوا فیها و قیل: معناه بالفرقة الطّاغیة و هم قدار بن سالف عاقر الناقة و اتباعه.
وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ و هی الدبور
لقول النّبی (ص) «نصرت بالصّبا و اهلکت عاد بالدّبور «صرصر»
اى باردة فی النّهایة و قیل: لها صرّ اى صوت «عاتیة» اى عتت على خزّانها فی شدّة هبوبها غضبا على اعداء اللَّه اذن للَّه لها من دون الخزّان. قال قتادة لم تخرج الّا مقدار خاتم. و قال ابن عباس: لم تکن فی الدّنیا سفوة ریح و لا قطرة مطر الّا بمکیال و وزن الّا ما کان من ریح عاد فانّها عتت على الخزّان فلم یملکوها و خرجت على قدر حلقة خاتم و ماء طوفان قوم نوح فانّه طغى على الخزّان فلم یملکوه و علا فوق کلّ شی‏ء خمسة عشر ذراعا.
سَخَّرَها عَلَیْهِمْ اى سلّطها و حبسها علیهم سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ یقال: اخر اسبوع من شهر صفر. «حُسُوماً» متتابعة ولاء بین اربعاوین اخذ من جسم الجرح یتابع کیا بعد کى لیقطع الدّم، و قیل: «حُسُوماً» اى شوما کانها حسمت الخیر عن اهلها، کقوله: «فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ» و قیل: «حُسُوماً» جمع حاسم کالشّاهد و الشهود، و الحاسم: القاطع المذهب للاثر، اى قاطعة لدابر اولئک القوم.
فیکون نصبا على الصّفة. و قیل: نصب على المصدر. قال وهب: هى الایّام الّتى تسمّیها العرب ایّام العجوز ذات برد و ریاح شدیدة. سمّیت عجوزا لانّها فی عجزة الشّتاء اى اواخرها و قیل: سمّیت بذلک لانّ عجوزا من قوم عاد دخلت سربا فتبعتها الرّیح فقتلتها الیوم الثّامن من نزول العذاب و انقطع العذاب فَتَرَى الْقَوْمَ فِیها صَرْعى‏ اى لو کنت حاضرا هناک لرأیت القوم فیها، اى فی تلک اللّیالى و الایّام صرعى، اى هلکى، جمع صریع. کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ اى اصول نخل «خاوِیَةٍ» اى ساقطة خالیة من العذوق خالیه منابتها منها، و قیل: خالیة الاجواف، و قال فی موضع آخر: «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ» قیل: کان طولهم اثنى عشر ذراعا.
فَهَلْ تَرى‏ لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ اى نفس باقیة کقوله: «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ» و قیل: هى مصدر کالعافیة، و المعنى: هل ترى لهم من بقاء.
وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ قرأ اهل البصرة و الکسائى بکسر القاف و و فتح الباء، اى و من معه من جنوده و اتباعه، و قرأ الآخرون بفتح القاف و سکون الباء، اى و من تقدّمه من الامم الکافرة وَ الْمُؤْتَفِکاتُ اى قرى قوم لوط یرید اهل المؤتفکات، و قیل: یرید الامم الّذین ائتفکوا «بِالْخاطِئَةِ» اى بالخطئة و المعصیة و هی الشّرک.
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ یعنى: لوط و موسى (ع) و قیل: کلّ امّة عصوا رسولهم الّذى ارسل الیهم و یجوز ان یکون الرّسول بمعنى الرّسالة فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً اى نامیة زائدة على ما عملوا باضعافها، و قیل: زائدة على عذاب الامم، اى عاقبهم اشدّ العقوبة إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ اى ارتفع و علا و تجاوز الحدّ المعتاد حتّى غرق الارض. و قیل: طغى على خزّانة، اى على میکائیل و حزبه من الملائکة فخرج من الکیل و الوزن و لم یعلموا قدره و حَمَلْناکُمْ اى حملنا آباءکم یا امّة محمد و انتم فی اصلابهم. فِی الْجارِیَةِ یعنى السّفینة و سمّیت جاریة لانّ من شأنها ان تجرى على الماء.
لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً اى السّفینة الجاریة فانّها بقیت الواحها دهرا و قیل: لنجعل ما اتّخذ على مثالها فانّ سفن الدّنیا تذکّر سفینة نوح و کانت اوّلها، و قیل: لنجعل هذه الفعلة و هی اغراق قوم نوح لکم تذکرة و وجه کونها تذکرة ان نجاة من فیها و تغریق من سواهم، تقتضى انّه من مدبر ابدع امرا لم تجربه العادة.
وَ تَعِیَها اى و تحفظها «اذن» انسان شأنه ان یحفظ ما یجب حفظه.
قال النّبی (ص): «افلح من جعل اللَّه له قلبا واعیا، الوعى ان یحفظ السّامع ما یسمعه و یعمل به»
و عن مکحول قال لمّا نزلت وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ
قال رسول اللَّه (ص): «دعوت اللَّه ان یجعلها اذنک یا على» قال على (ع): فما نسیت شیئا بعد ذلک و ما کان لى ان انساه.
یقال الوعى فعل القلب و لکنّ الاذان تؤدى الحدیث الى القلوب الواعیة فنعتت الآذان بنعت القلوب، تقول: وعیت الکلام اذا فهمته و حفظته و اوعیت المتاع و الزّاد اذا جمعته فی الوعاء، قال الشّاعر:
الخیر یبقى و ان طال الزّمان به
و الشّر اخبث ما اوعیت من زاد.
و منه قوله تعالى: «وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏» فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ نفخة و النّفخ واحد و ذکر الواحد للتّأکید لانّ النّفخة لا تکون الّا واحدة و هی النّفخة الاولى فیمن جعل النّفخة نفختین احدیها یموت عندها النّاس و الثّانیة یبعثون عندها.
وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ اى حمل ما على الارض من جبال و احجار و اشجار من اماکنها فضربت على الارض.
فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً اى دقّتا دقّة واحدة فصارتا هباء منبثّا. و قیل: دکّها زلزلتها. و قیل: دکّها ان تصیر قطعة واحدة «لا تَرى‏ فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً».
فَیَوْمَئِذٍ اى حینئذ. وَقَعَتِ الْواقِعَةُ الّتى توعدون و هی قیام السّاعة و صیحتها.
وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ
قال على (ع): اى عن المجرّة
فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ ضعیفة کالغزل المنقوض، و قیل: ساقطة متشقّقة.
وَ الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها الرّجا جانب الشّی‏ء مقصور و الاثنان رجوان و الجمع ارجاء. قال الشّاعر:
اذا لم تحظ فی ارض فدعها
و حثّ الیعملات على رجاها
و لا یغررک حظّ اخیک منها
اذا صفرت یمینک من جداها
فانّک واجد دارا بدار
و لست بواجد نفسا سواها
وَ الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها اى الملائکة على اطرافها و نواحیها و ابوابها.
قال الضحاک: تکون الملائکة على حافاتها حتّى یأمرهم الرّبّ فینزلوا فیحیطوا بالارض و من علیها و قیل: الْمَلَکُ عَلى‏ أَرْجائِها ینتظر ما یؤمر به فی اهل النّار و اهل الجنّة من الثّواب و العقاب. و قیل: انّما جعلهم فی نواحى السّماء لانّ الکفّار یقصدون الحرب لما یرونه من شدّة العقوبة و تردّهم الملائکة و ذلک معنى قوله: «لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ» اى لا تقصدون مهربا الّا و هناک لى اعوان و لى به سلطان. وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ اى فوق رؤسهم یومئذ یوم القیامة. «ثَمانِیَةٌ» اى ثمانیة املاک و جاء فی الحدیث: «انّهم الیوم اربعة و اذا کان یوم القیامة امدّهم اللَّه باربعة آخرین فکانوا ثمانیة على صورت الاوعال ما بین اظلافهم الى رکبهم کما بین سماء الى سماء
و فی الخبر الصّحیح عن العباس بن عبد المطلب قال: کنّا جلوسا عند النّبی (ص) بالبطحاء فمرّت سحابة فقال النّبی (ص): «أ تدرون ما هذا»؟ قلنا السّحاب فقال: «و المزن» قلنا و المزن؟ قال: «و العنان» فسکتنا. فقال: «هل تدرون کم بین السّماء و الارض»؟ قلنا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: «بینهما مسیرة خمس مائة سنة و من کلّ سماء الى سماء مسیرة خمس مائة سنة، و فی روایة اخرى، قال (ص): «فانّ بعد ما بینهما امّا واحدة و امّا اثنتان و امّا ثلاث و سبعون سنة» قال: «و السّماء الثّانیة فوقها حتّى عدّ سبع سماوات»: ثمّ قال: «و فوق السّابعة بحر ما بین اعلاه الى اسفله کما بین سماء الى سماء و فوق ذلک ثمانیة اوعال ما بین اظلافهنّ الى رکبهنّ کما بین سماء الى سماء و فوق ذلک العرش و اللَّه تعالى فوق العرش»
و عن عبد اللَّه بن وهب عن ابیه: انّ حملة العرش الیوم اربعة، لکلّ ملک منهم اربعة اوجه و اربعة اجنحة وجه کوجه الانسان، و وجه کوجه الاسد، و وجه کوجه الثّور، و وجه کوجه النّسر و جناحان قد غطى بهما وجهه لئلّا یصعق وجهه من نور العرش و جناحان یهفو بهما، و قال غیر وهب: حملة العرش الیوم اربعة ملک فی صورت انسان، و ملک فی صورت ثور و ملک فی صورت اسد، و ملک فی صورت نسر.
روى انّه انشد بین یدى رسول اللَّه (ص) قول امیّة بن ابى الصّلت:
رجل و ثور تحت رجل یمینه
و النّسر للأخرى و لیث مرصد.
فقال النّبی (ص) صدق، و قیل: فی ثمانیة انّه ثمانیة صفوف من الملائکة لا یعلمهم الّا اللَّه عزّ و جلّ، و الاوّل اصحّ و قیل: الخلق عشرة اجزاء جزء الانس و الجنّ و سائر الحیوان و جزء الملائکة السّماوات و الارضین و ثمانیة اجزاء حملة العرش و هم الکرّوبیّون. و الفائدة فی ذکر العرش عقیب ما تقدّم انّ العرش بحاله خلاف السّماء و الارض. و عن على بن الحسین علیهما السّلام قال: انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق العرش رابعا لم یخلق قبله الّا ثلاثة: الهواء، و القلم، و النّور، ثمّ خلق العرش من الوان انوار مختلفة من ذلک نور اخضر منه اخضر و الخضرة و نور اصفر منه اصفر و الصّفرة و نور احمر منه احمر و الحمرة و نور ابیض و هو نور الانوار و منه ضوء النّهار.
قوله: یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى‏ مِنْکُمْ خافِیَةٌ قرأ حمزة و الکسائى: لا یخفى بالیاء اى لا یستتر على اللَّه شی‏ء منکم و لا من احوالکم. روى عن ابو موسى الاشعرى قال: یعرض النّاس یوم القیامة ثلاث عرضات فامّا عرضتان فجدال و معاذیر و امّا العرضة الثّالثة فعندها تطیر الصّحف فی الایدى فاخذ بیمینه و اخذ بشماله و قیل: لیس یعرضهم لیعلم ما لم یکن عالما به و لکنّه یعرضهم مبالغة و مظاهرة فی العدل، و قیل: معنى العرض ان یعرف کلّ واحد ما یستحقّه من ثواب او عقاب، و قیل: یعرضون باعمالهم و اقوالهم کما یعرض السّلطان جنده باسلحتهم و دوابّهم.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ هذا اخبار عن قول الفریقین اذا وصل الیهم کتاب الحفظة فیقول المؤمنون قیل: نزلت هذه الآیة فی ابى سلمة بن عبد الاسد زوج امّ سلمة امرأة النّبی (ص) هو اوّل من هاجر الى المدینة من اصحاب رسول اللَّه (ص) ثمّ هو عامّ فی کلّ مؤمن. فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ تقدیره هاؤم کتابى و اقرؤا کتابى فحذف الاوّل لانّ الثّانی یدلّ علیه، اى خذوا کتابى و اقرؤا و انظروا الى نجاتى لتقفوا علیها، یقال للرّجل «هاء» اى خذ، و للاثنین «هاؤما»، و للجمیع «هاؤم».
یقال: انّه کتاب تکون زلّات صاحبه فی باطنه و طاعاته فی ظاهره یراها النّاس و یقولون: طوبى لهذا العبد، فاذا قرأ کتابه وجد فی آخره انّى سترت علیک فی الدّنیا و انّى اغفر هالک الیوم فیشرق وجهه و یؤمر بان یقلب کتابه فاذا قلبه راى حسناته و فی آخرها قد قبلتها منک فیقول من فرط سروره: تعالوا اقْرَؤُا کِتابِیَهْ و الهاء فی کتابیه و حسابیه للوقف و لاستراحة.
عن زید بن ثابت قال: قال رسول اللَّه (ص): «اوّل من اعطى کتابه من هذه الامّة عمر بن الخطاب و له شعاع کشعاع الشّمس» قیل له: فاین ابو بکر؟ قال: هیهات زفته الملائکة الى الجنّة.
قوله: إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ هذا الظّنّ اسم للعلم لیس من الشّک و هو فی القرآن کثیر معناه: الیقین سمّى الیقین ظنّا لان الظّن یلد الیقین، معناه ایقنت فی الدّنیا انّى معاین حسابى فکنت استعدّ له.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ اى فی حیاة مرضیّة یرضى بها صاحبها و خرجت مخرج سائر روى الآى.
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قیل: خلق اللَّه الجنّة عالیة و النّهار هاویة، و قیل: «فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ» المکان عالیة القدر و الشّأن.
قُطُوفُها دانِیَةٌ اى ثمارها قریبه ینالها القائم و القاعد و المضطجع یقطفون کیف شاؤا و یقال لهم: کُلُوا وَ اشْرَبُوا من نعیم الجنّة هَنِیئاً سلیما من الآفات و المکاره لا تنغیص فیها و لا تکدیر. بِما أَسْلَفْتُمْ اى بسبب ما قدمتم من الخیرات و الطّاعات فی ایّام الدّنیا الماضیة. قال ابن عباس انّها نزلت فی الصّائمین خاصّة. فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ اى الجائعة کما تقول: نهاره صائم.
یروى انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول یوم القیامة: «یا اولیائى طالما نظرت الیکم فی الدّنیا و قد قلصت شفاهکم عن الاشربة و غارت اعینکم و خمصت بطونکم فکونوا الیوم فی نعیمکم.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ قیل: نزلت فی الاسود بن عبد الاسد اخى ابى سلمة هو له خاصّ ثمّ هو عامّ فی جمیع الکفّار. قیل: ینزع یده من صدره الى ما خلف ظهره فیعطى کتابه بشماله فیقول: یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ.
وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ یتمنّى ان لم یبعث و لم یحاسب لما یرى فیه من قبائح اعماله هذا کقوله:ا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً».
یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ الهاء راجعة الى موتته یقول: یا لیتنى متّ میته قاضیة لا حیاة بعدها یتمنّون الموت عند ذلک فی القیامة من شدّة ما یقاسونه من العقوبة و کانوا من اشدّ النّاس کراهیة للموت فی الدّنیا.
ما أَغْنى‏ عَنِّی مالِیَهْ لم ینفعنى ما جمعته فی الدّنیا من الاموال و لم یدفع عنّى من عذاب اللَّه شیئا.
هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ اى ضلّت عنّى حجّتى و زال عنّى ملکى و قوّتى و قیل: کلّ احد کان له سلطان على نفسه و ماله و جوارحه فیزول فی القیامة سلطانه على نفسه فلا یملک لنفسه. و قیل: ذلک کان بحیث لو اراد ان یؤمن لقدر على ذلک السّلاطة فی اللّسان البلاغة و قوّة الکلام مع الاصابة و السّلیط الزّیت و السّلطان المکنة و القدرة فی قوله عزّ و جلّ: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ إِنَّما سُلْطانُهُ وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ و مات فلان فی سلطان فلان اى فی ولایته.
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ القول هاهنا مضمر، اى یقول اللَّه عزّ و جلّ لخزنة جهنّم خُذُوهُ فشدّوه بالاغلال، اى اجمعوا یده الى عنقه فی الحدید.
ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ اى ادخلوه فیها و احرقوه.
ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ یقال: تدخل السّلسلة فی فیه ثمّ یخرج من مقعدته و معنى فَاسْلُکُوهُ اى فاسلکوا فیه السّلسلة و لکنّ العرب یقول: ادخلت القلنسوة فی رأسه، و قیل: هى سلسلة واحدة یدخلون جمیعا فیها و یشدّ بعضهم الى بعض و قیل: بل لکلّ واحد سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً. قال نوف البکائى الشّامى: کلّ ذراع سبعون باعا، کلّ باع ابعد ما بینى و بین مکة و هو یومئذ بالکوفة، و فی روایة بذراع المترف الجبّار، و الجبّار عند العرب العظیم الطّول. و عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص عن النّبی (ص) قال: «لو انّ رضراضة مثل هذه و اشار الى مثل الجمجمة ارسلت من السّماء الى الارض و هى مسیرة خمس مائة سنة لبلغت الارض، قیل: اللّیل و لو انّها ارسلت من رأس السّلسلة لسارت اربعین خریفا، اللّیل و النّهار قبل ان تبلغ اصلها او عقرها. و عن کعب قال: لو جمع حدید الدّنیا ما وزن حلقة منها. و قیل: لو انّ حلقة منها وضعت على جبل لذاب من حرّها. «إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ».
وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکِینِ اى لا یطعم و لا یأمر به بل کان یقول: أ نطعم من لو یشاء اللَّه اطعمه. کان ابو الدرداء یقول لامرأته ام الدرداء: نجونا من نصف السّلسلة آمنّا باللّه فحضّى على اطعام المسکین للنّصف الباقى.
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ الحمیم: القریب نسبا او ودّا او لا ینتفع بحمیمه کما ینتفع فی الدّنیا.
وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ و هو الصّدید الّذى ینغسل من ابدان اهل النّار.
و قیل: هو طعام اعدّه اللَّه لاهل النّار و هو اعلم به هو بعض ما اخفى لهم، یقال: للنّار درکات و لکلّ درکة نوع طعام و شراب.
لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الکافرون الجائرون عن طریق الحقّ عمدا.
فَلا أُقْسِمُ لا صلة و معناه: اقسم و دخلت لا مؤکّدة، و قیل: انّها نفى لردّ کلام المشرکین کانّه قال: لیس الامر کما یقوله المشرکون: أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ.
وَ ما لا تُبْصِرُونَ هذا من جوامع کلم القرآن، قال قتادة: اقسم بالاشیاء کلّها فیدخل فیه جمیع الموجودات. و قیل: اقسم بالدّنیا و الآخرة. و قیل: ما تبصرون ما على ظهر الارض و ما لا تبصرون ما فی بطنها. و قیل: تبصرون الاجسام و ما لا تبصرون الارواح.
و قیل: ما تبصرون الانس و ما لا تبصرون الملائکة و الجنّ. و قیل: النّعم الظّاهرة و الباطنة.
و قیل: ما تبصرون ما اظهر اللَّه للملائکة و اللّوح و القلم و ما لا تبصرون ما استأثر اللَّه بعلمه فلم یطلع علیه احدا. و قال جعفر: بما تبصرون من صنعى فی ملکى و ما لا تبصرون من برّى باولیایى. و قال جنید: بما تبصرون من آثار الرّسالة و الوحى على حبیبى محمد.
وَ ما لا تُبْصِرُونَ من السّر معه لیلة الاسراء، و قال ابن عطاء ما تبصرون من آثار القدرة وَ ما لا تُبْصِرُونَ من اسرار القدرة.
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ هذا جواب القسم، اى انّ هذا القرآن قراءة رسول کریم یعنى محمد (ص). اضاف القول الیه لانّه لمّا قال قول رسول اقتضى مرسلا فکان معلوما انّ ما یقرأه کلام مرسله و انّما هو مبلّغه و قد یأت القول فی القرآن، و المراد به القراءة قال اللَّه تعالى. حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ اى ما تقرؤن فی صلوتکم.
و قیل: سبب نزول الآیة انّ الولید بن المغیرة قال: انّ محمّدا ساحر، و قال ابو جهل: هو شاعر فانزل اللَّه تعالى: فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ قیل: یعنى جبرئیل (ع).
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ اى انّ الّذى یقرأه جبرئیل على محمد (ص) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ ما صلة دخلت للتّوکید اى قلیلا تؤمنون.
وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ قرأ ابن کثیر و ابن عامر و یعقوب: یؤمنون یذکرون بالیاء فیهما. و اراد بالقلیل نفى ایمانهم اصلا کقولک: لمن لا یزورک فلمّا تأتینا و انت ترید لا تأتینا اصلا. الشّعر فی اللّغة: العلم، یقال: شعرت اشعر، اى علمت، و شعر الرّجل اذا صار شاعرا و سمّى الشّاعر شاعرا لانّ الشّعر علم برأسه لا یعلّمه کلّ احد. و الکاهن الّذى یزعم انّ له خدما من الجنّ یأتونه بضرب من الوحى، و قد انقطعت الکهانة بعد نبیّنا (ص) لانّ الجنّ حبسوا و منعوا عن الاستماع. تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ یعنى به القرآن نزل به جبرئیل على محمد (ص).
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا یعنى الرّسول و لو تحرض و اختلق علینا و اتى بشی‏ء من عند نفسه او زاد فی القرآن او نقص منه.
لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ اى لامرنا ان یؤخذ بیده اخذا بالعقوبة کالسّلطان اذا اراد الاستخفاف ببعض رعیّته قال لبعض اعوانه: خذ بیده و اخرجه. و قیل: معناه لانتقمنا منه بالقوّة و القدرة اى عذّبناه و اخذناه بقهر اخذ عقوبة و عبّر عن القوّة بالیمین لانّ قوّة کل شی‏ء فی میامنه، و قیل: لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ اى بالحقّ کقوله: کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ اى من قبل الحقّ. و قیل: «بالیمین» اى بالعهد الغلیظ الّذى اخذنا منه. اى طالبناه بعهدنا لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا.
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ اى امتناه و اهلکناه، لانّ الوتین عرق فی القلب متّصل بالظّهر اذا قطع مات صاحبه. قال ابن عباس: الوتین نیاط القلب. و قال مجاهد هو الحبل الّذى فی الظّهر اذا انقطع مات الانسان.
فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ اى مانعین یحجزوننا عن عقوبته و المعنى: انّ محمدا لا یتکلّف الکذب لاجلکم مع علمه انّه لو تکلّفه لعاقبناه و لا یقدر احد على دفع عقوبتنا عنه و جمع حاجزین و هو من نعت احد لانّ احدا یستعمل فی معنى الجمع کقوله: لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ اى انّ هذا القرآن لموعظة للمتّقین خصّهم بالذّکر لانتفاعهم به و التّذکرة العلامة الّتى یذکر بها المعنى و إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ بالقرآن جاحدین للرّسالة و صفات الآلهیه. و قیل: انّا لنعلم من یصدّق و من یکذّب. قال مالک ما اشدّ هذه الآیة على هذه الامّة.
وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ اى و انّ القرآن لحسرة و ندامة عَلَى الْکافِرِینَ یوم القیامة اذا رأوا ثواب من آمن به و عمل بما فیه و قد خالفوا و ضیّعوا العمل به.
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ مضاف الى النّعت تأویله: و انّه للحقّ الیقین و قیل: معناه انّه للیقین حقّ الیقین، کما تقول: هو الجواد عین الجواد. و قیل: انّه لحقّ الامر الیقین ایقن به المؤمن فی الدّنیا فینفعه و ایقن به الکافر فی الآخرة فلم ینفعه.
و قیل: ان التّحسّر للکافر یوم القیامة کائن لا محالة.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ تأویله فسبّح ربّک العظیم و الاسم زائد کقول لبید:
الى الحول ثمّ اسم السلام علیکما
و من یبک حولا کاملا فقد اعتذر
و المعنى: صلّ له و نزّهه عمّا لا یلیق به فسبحان اللَّه دائما و العظیم الّذى کلّ شی‏ء فی جنب عظمته صغیر.
رشیدالدین میبدی : ۹۹- سورة اذا زلزلت (الزلزال)- مدنیة
النوبة الثانیة
این سوره بقول مفسّران مکّى است، و بقول بعضى مدنى، صد و چهل و نه حرفست، سى و پنج کلمه، هشت آیت. و درین سوره نه ناسخ است و نه منسوخ. و فی الخبر عن‏ ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): إِذا زُلْزِلَتِ تعدل نصف القرآن و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ تعدل ثلث القرآن و قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ تعدل ربع القرآن.
و عن على بن موسى الرضا عن ابیه موسى بن جعفر عن ابیه جعفر بن محمد عن ابیه محمد ابن على عن ابیه على بن الحسین عن ابیه الحسین بن على عن ابیه على بن ابى طالب سلام اللَّه علیهم عن النّبیّ (ص) قال: «من قرأ إِذا زُلْزِلَتِ اربع مرّات کان کن قرأ القرآن کلّه».
قوله: إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها اى حرکت الارض حرکة شدیدة لقیام السّاعة و فناء الارض. و قیل «زلزلت» قبل السّاعة و هی من اشراط السّاعة.
و قال فی موضع آخر: إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا، یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ، یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ و ذلک انّ اسرافیل یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فیزلزل صوته الارض، فترجف و تظهر الکنوز، ثمّ تخرج الموتى فی النّفخة الثّانیة.
و اضاف «زلزالها» الیها لانّ المعنى: «زلزالها» الّذى یلیق بها. و قرئ فی الشّواذ «زلزالها» بفتح الزّاى و معناهما واحد. و قیل بالکسر المصدر و بالفتح الاسم.
وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها کنوزها و موتاها فتلقیها على ظهرها و من جعله فی الدّنیا. قال تخرج کنوزها و عنده. «اثقال» جمع ثقل بفتحتین و هو الشّی‏ء المصون الکریم على صاحبه و عند غیره. «اثقال» جمع ثقل و الانسان حیّا ثقل علیها و میّتا ثقل لها و یحتمل انّ الاثقال جمع کقوله عزّ و جلّ: سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ فیکون المعنى. أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ الجنّ و الانس من باطنها الى ظاهرها و اللَّه اعلم.
و فی الخبر عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): تقی‏ء الارض افلاذ کبدها امثال الاسطوان من الذّهب و الفضّة فیجى‏ء القاتل فیقول: فی هذا قتلت و یجی‏ء القاطع فیقول: فی هذا قطعت رحمى، و یجی‏ء السّارق، فیقول: فی هذا قطعت یدى. ثمّ یدعونه فلا یأخذون منه شیئا.
قوله: «افلاذ کبدها» اراد انّها تخرج الکنوز المدفونة فیها و قیئها اخراجها.
وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها قیل: هو عامّ، و قیل: «الانسان» هاهنا الکافر الّذى لا یؤمن بالبعث لانّ المؤمن یعلم ذلک و لا ینکر وقوعه، و الکافر الّذى لا یقرّ بالبعث و لا یعرف صدق کون القیامة، یقول: ما للارض تعجّبا من شأنها. و قیل: فی الآیة تقدیم و تأخیر، تقدیره: یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها فیقول الْإِنْسانُ ما لَها. قال المفسّرون تخبر الارض بما عمل علیها من خیر او شرّ فتقول للمؤمن یوم القیامة وحد علىّ و صام و صلّى و اجتهد و اطاع ربّه، فیفرح المؤمن بذلک و تقول للکافر: اشرک علىّ وزنى و سرق و شرب الخمر و تشهد علیه الجوارح و الملائکة مع علم اللَّه به حتّى یودّ انّه سیق الى النّار ممّا یرى من الفضوح و فی ذلک ما
روى انس بن مالک: انّ رسول اللَّه (ص) قال: انّ الارض لتخبر یوم القیامة بکلّ عمل عمل على ظهرها. قال: فتلا رسول اللَّه (ص): إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها حتّى بلغ: یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها قال: «ا تدرون ما «أَخْبارَها»؟ اذا کان یوم القیامة اخبرت بکلّ عمل عمل على ظهرها».
و روى انّ عبد الرحمن بن ابى صعصعة کان یتیما فی حجر ابى سعید الخدرى. فقال له ابو سعید: یا بنىّ اذا کنت فی البوادى فارفع صوتک بالاذان فانّى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «لا یسمعه جنّ و لا انس و لا حجر الّا شهد له».
و روى انّ ابا امیّة صلّى فی المسجد الحرام المکتوبة ثمّ تقدّم فجعل یصلّى هاهنا و هاهنا فلمّا فرغ قیل له: یا ابا امیّة ما هذا الّذى تصنع؟ فقال: قرأت هذه الآیة: یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها فاردت ان تشهد لى یوم القیامة.
قوله: بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى‏ لَها اى امرها بالکلام و الهمها و اذن لها فیه فتنطلق بقدرته سبحانه و تعالى کقوله: وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ».
یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً یصدرون عن قبورهم الى موضع المحاسبة متفرّقین متبدّدین لا یلوى احد على احد للهول الواقع. و قیل: ینصرفون عن الموقف متفاوتین مختلفین فاخذ ذات الیمین الى الجنّة و آخذ ذات الشّمال الى النّار و ذلک قوله: «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ». واحد الاشتات شتّ و شتّ لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ اى جزاء اعمالهم. و قیل: «لِیُرَوْا» صحائف «أَعْمالَهُمْ» یقرءون ما فیها «لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً» الّا احصیها. و قیل: هى رؤیة القلوب و المعنى لیعرّفوا ما عملوا. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى‏ لَها لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً.
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ الذّرة النّملة الصّغیرة. و قیل: رأس نملة. و سئل ثعلب عن الذّرّة، فقال: مائة نملة حبّة و الذّرّة واحدة منها. و قیل: هى الواحدة من حشو الجوّ الّذى یظهر فی شعاع الشّمس من الکوّة، و قال یحیى بن عمّار: حبّة الشّعیر اربع ارزّات و الارزّة اربع سمسمات و السّمسمة اربع خردلات، و الخردلة اربع اوراق نخالة، و و رق النّخالة «ذرّة».
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ اى یجد ثوابه.
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ اى یرى العقوبة علیه. قال ابن عباس: لیس مؤمن و لا کافر عمل خیرا و لا شرّا فی الدّنیا الّا اراه اللَّه ایّاه یوم القیامة. امّا المؤمن فیریه حسناته و سیّآته فیغفر له سیّآته و یثیبه بحسناته. و امّا الکافر فیردّ حسناته و یعذّبه بسیّئاته. و قال محمد بن کعب: فی هذه الآیة: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً من کافر «یر» ثوابه فی الدّنیا فی نفسه و اهله و ماله و ولده حتّى یخرج من الدّنیا و لیس له عند اللَّه خیر. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا من مؤمن «یر» عقوبته فی الدّنیا فی نفسه و اهله و ماله و ولده و داره حتّى یخرج من الدّنیا و لیس له عند اللَّه «شرّ» و دلیل هذا التّأویل، ما روى انس قال: کان ابو بکر یأکل مع النّبیّ (ص) فنزلت هذه الآیة فرفع ابو بکر یده فقال: یا رسول اللَّه انّى اجزى بما عملت من مِثْقالَ ذَرَّةٍ من «شرّ»؟ فقال: «یا با بکر ما رأیت فی الدّنیا ممّا تکره فی مثاقیل ذرّ الشّرّ و یدّخر اللَّه لک مثاقیل الخیر حتّى توفاها یوم القیامة».
و عن «عبد اللَّه بن عمرو بن العاص» انّه قال: نزلت إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها و ابو بکر الصّدّیق قاعد فبکى حین انزلت، فقال له رسول اللَّه (ص): «ما یبکیک یا با بکر»؟ قال: ابکتنى هذه السّورة! فقال له رسول اللَّه (ص): «لو لا انّکم تخطئون و تذنبون فیغفر اللَّه لکم لخلق اللَّه امّة یخطئون و یذنبون فیغفر لهم. و قال مقاتل: نزلت هذه الآیة فی رجلین‏
و ذلک انّه لمّا نزل: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ کان احدهما یأتیه السّائل فیستقلّ ان یعطیه التّمرة و الکسرة و الجوزة و نحوها، یقول: ما هذا بشی‏ء انّما نوجر على ما نعطى و نحن نحبّه، یقول اللَّه تعالى: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ و ما احبّ انا هذا فیردّه صفرا و کان الآخر یتهاون بالذّنب الیسیر الکذبة و الغیبة و النّظرة و اشباه ذلک، و یقول: لیس علىّ من هذا شی‏ء انّما وعد اللَّه النّار على الکبائر و لیس فی هذا اثم فانزل اللَّه تعالى هذه الآیة یرغّبهم فی القلیل من الخیر ان یعطوه فانّه یوشک ان یکبر و یحذّرهم الیسیر من الذّنب فانّه یوشک ان یکبر فالاثم الصّغیر فی عین صاحبه یوم القیامة اعظم من الجبال و جمیع محاسنه فی عینه اقلّ من کلّ شی‏ء. و قال ابن مسعود احکم آیة فی القرآن: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ و تصدّق سعد بن ابى وقّاص بتمرتین فقبض السّائل یده. فقال سعد: و یحک یقبل اللَّه منّا مثقال الذّرّة و الخردلة و کایّن فی هذه من مثاقیل؟! و تصدّق عمر بن الخطاب و عائشة بحبّة من عنب فقالا فیها مثاقیل کثیرة. و قال الرّبیع بن خثیم مرّ رجل بالحسن و هو یقرأ هذه السّورة فلمّا بلغ آخرها قال: حسبى قد انتهت الموعظة فقال الحسن: لقد فقه الرّجل.
رشیدالدین میبدی : ۱۱۰- سورة النصر- المدنیة
النوبة الثانیة
این سوره هفتاد و هفت حرف است، نوزده کلمه، سه آیت. جمله به مدینه فرو آمد. قومى گفتند: مکّى است، این سوره به مکّه فرو آمد. و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست. و در خبرست از مصطفى (ص): «هر که این سوره برخواند، چنانست که با مصطفى (ص) روز فتح مکّه آنجا حاضر بوده و بثواب و کرامت آن جمع رسیده». قوله: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ جمهور مفسّران بر آنند که: این فتح، فتح مکّه است. و شرح این قصّه بر قول محمد بن اسحاق بن یسار و بر قول علماء اصحاب اخبار آنست که: رسول خدا (ص) سال حدیبیه او را با قریش صلح افتاد، بشرط آنکه از قبائل عرب هر که خواهد در عهد و امان رسول خدا (ص) شود و هر که خواهد در عهد و عقد قریش شود. بنو خزاعه در عهد و امان رسول خدا شدند و بنو بکر در عهد قریش شدند. و پیش از مبعث مصطفى (ص) میان این دو قبیله عداوت بود، بسبب آنکه بنو خزاعه یکى را کشته بودند از بنى بکر و ایشان آن عداوت در دل گرفته بودند، و پیوسته آن خصومت و کینه در دل داشته. چون آن صلح افتاد. رسول (ص) به مدینه باز شد و مکّیان سلاح بنهادند و ایمن شدند. چون سالى بر آمد، بنو بکر از مکّیان یارى خواستند و بر بنى خزاعه افتادند و خلقى را بکشتند و باقى بهزیمت شدند. جبرئیل (ع) از پیغام حقّ جلّ جلاله آمد و رسول (ص) را خبر داد که ایشان نقض عهد کردند، اکنون بسیج راه کن، به مکّه رو، که وقت فتح آمد. و بنو خزاعه نفیر نامه برسول (ص) فرستادند، و رسول خود خبر داشت. قریش چون بدانستند که رسول خدا (ص) از آن حال خبر یافت، بترسیدند و رعبى عظیم در دل ایشان افتاد. گفتند: نباید که رسول ایشان را یارى دهد و بر ما چیره شوند. بو سفیان را فرا راه کردند تا به مدینه شود و از رسول خدا (ص) عذر خواهد. جبرئیل (ع) آمد و رسول را خبر داد از آمدن بو سفیان. و رسول یاران را گفت که: بو سفیان بعذر همى آید و من قبول نخواهم کرد. بو سفیان چون به مدینه رسید، نخست بدر خانه فاطمه علیها السّلام شد و قصّه خود بگفت. فاطمه (ع) گفت: این کار بزرگتر از آنست که حدیث زنان در آن گنجد! پس بنزدیک رسول (ص) شد، و رسول (ص) بیش از آن نگفت که: مکّیان عهد بشکستند! و نیز جواب سخنان وى نداد تا بو سفیان نومید برخاست و بنزدیک امّ حبیبه دختر خویش شد که عیال رسول بود. و آن روز نوبت رسول آنجا بود. نطعى از ادیم عکاظى باز کرده که رسول (ص) بر آنجا نشستى. بو سفیان خواست که بر آنجا نشیند، امّ حبیبه بنگذاشت گفت: این جامه رسول (ص) و جاى رسول (ص) است، کافر را با نجاست کفر نرسد و نسزد که بر جامه و جاى رسول (ص) نشیند! بو سفیان غمگین و نومید باز گشت و قصد مکّه کرد. پس رسول (ص) مهاجر و انصار را جمع کرد و گفت: اسباب راه را بسازید که بسفر مى‏باید شد. یاران را دشخوار آمد که سفر روم مى‏پنداشتند، از آنکه خبر روم آمده بود. و رسول (ص) حدیث مکّه پنهان داشت تا آن ساعت که فرا راه بود. بیرون آمد با ده هزار سوار پیاده و سوى مکّه رفت و فرمود که: سر راهها فرو گیرید تا پیش از ما کسى بایشان نرسد. زنى بود نام وى ساره مغنیّه بود. و نیز در میان لشگر جامه‏شویى کردى، ملطّفه‏اى ستد از حاطب بن ابى بلتعه به مکّه. و قصّه این زن و این ملطّفه در ابتداء سورة الممتحنة بیان کرده شد. پس رسول خدا (ص) با لشگر اسلام رفتند تا بغطفان رسیدند. و اهل مکّه را از ایشان خبر نه، امّا همى‏ترسیدند و بو سفیان را گفتند: هیچ خبر از محمد (ص) نمى‏رسد و ما را دل مشغولست؟ یکى را بفرست تا خبر باز آرد. بو سفیان گفت: این کار منست. من خود بروم و حقیقت این حال باز دانم. بو سفیان با حکیم بن حزام برفتند براه مدینه تا بغطفان رسیدند بشب و همه کوه و دشت و صحرا روشنایى دیدند از چراغها و آتشها که افروخته بودند. بو سفیان تعجّب همى‏کرد که این مگر نه محمد (ص) است که او را چندین سپاه و حشم نباشد! و عباس بن عبد المطّلب آن شب از لشگرگاه بیرون آمده بود، و تجسّس اخبار همى‏کرد. بو سفیان بر وى رسید، و میان عباس و بو سفیان دوستى بود از قدیم، باز گفت: اى با سفیان تو اینجا چگونه افتادى؟ باین وقت اگر عمر ترا دریابد ترا هلاک کند! آن گه او را بر مرکوب خود نشاند و ردیف خویش ساخت. عمر همان ساعت بیرون آمده بود، چون بو سفیان را دید تیغ برکشید و قصد قتل وى کرد. عباس گفت: اى عمر او در امان منست! پس عمر رفت تا رسول (ص) را خبر کند. عباس نیز بشتافت تا هر دو بهم بدر خیمه رسول (ص) رسیدند. عمر گفت: یا رسول اللَّه هذا ابو سفیان عدوّ اللَّه قد امکن اللَّه منه بغیر عهد و لا عقد فدعنى اضرب عنقه! عباس گفت: یا رسول اللَّه انّى قد اجرته! پس رسول خدا (ص) او را امان داد و قصد عمر از وى باز داشت. و او را به عباس سپرد، گفت: «امشب تو او را بخیمه خویش بر». عباس او را بخیمه خویش برد. دیگر روز بامداد بحضرت رسول (ص) آمد. رسول گفت: «ویحک یا با سفیان ا لم یأن لک ان تعلم ان لا اله الّا اللَّه و انّى رسول اللَّه»؟
بو سفیان گفت: بابى انت و امّى ما اوصلک و احلمک و اکرمک و اللَّه لقد ظننت ان لو کان مع اللَّه اله غیره لقد اغنى شیئا. مادر و پدر من فداى تو باد اى محمد چه حلیم و کریم که تویى و چه بردبار و بزرگوار و کریم طبع و خوش خوى که تویى اى محمد. و اللَّه که ظنّ من چنانست که اگر با اللَّه خدایى دیگر بودى ازو کارى بگشادى و ما را بکار آمدى! رسول (ص) گفت: «یا با سفیان نمى‏دانى که من رسول خداام»؟ بو سفیان گفت: چیزى از این معنى در دل من مى‏بود. عباس گفت: ویحک یا با سفیان اسلم و اشهد ان لا اله الّا اللَّه و انّ محمدا رسول اللَّه قبل ان یضرب عنقک. بو سفیان چون این سخن از عباس بشنید، کلمه شهادت بگفت و مسلمان گشت. عباس گفت: یا رسول اللَّه این بو سفیان مردى بزرگ منش است. و تفاخر دوست دارد. با وى کرامتى کن. برو نواختى نه. رسول (ص) فرمود: «من دخل دار ابى سفیان فهو آمن و من دخل المسجد فهو آمن و من اغلق علیه بابه فهو آمن».
بو سفیان خواست که از پیش برود به مکّه. رسول (ص) عباس را گفت.
«احبسه بمصیق الوادى حتّى یمرّ علیه جنود اللَّه فیراها».
او را بر رهگذر لشگر اسلام بدار تا همه را ببیند عباس او را بر ممرّ لشگر اسلام بداشت. فوج فوج، جوق جوق، کردوس کردوس بر وى همى‏گذشتند و عباس وى را همى‏گفت که: ایشان که‏اند و از کدام قبیله‏اند.
و هر قوم که همى گذشتند فرا عباس میگفت: أ فیهم ابن اخیک؟ تا آن گه که وفدى عظیم درآمد از مهاجر و انصار. و رسول (ص) در میان ایشان چون ماه در میان ستارگان بو سفیان گفت: بزرگ ملکى شد این برادر زاده تو! عباس گفت: ویحک یا با سفیان این نه ملک است که این نبوّت است و او ملک نیست که او پیغامبر خداى است. و رسول (ص) بر ناقه‏اى نشسته، پشت مبارک خویش دو تاه کرده و زنخ بر پیش پالان نهاده همى‏گفت: «انّا عبده لا اله الّا هو وحده، صدق وعده و نصر عبده و اعزّ جنده و هزم الاحزاب وحده».
پس بو سفیان از پیش برفت و در مکّه شد. و گفت: محمد آمد با سپاهى عظیم که کس طاقت آن ندارد. مردمان همى‏گریختند، بعضى بکوه همى‏شدند، بعضى در مسجد، بعضى در سراى بو سفیان تا سراى وى پر شد و بعضى همى آمدند و دست بر در سراى وى مى‏نهادند. آن گه یک ساعت از روز قتل کردند، و فی الخبر الصّحیح قال النّبی (ص) یوم فتح مکّة: «انّ هذا البلد حرّمه اللَّه یوم خلق السّماوات و الارض فهو حرام بحرمة اللَّه الى یوم القیامة و انّه لن یحلّ القتال فیه لاحد قبلى و لم یحلّ لى الّا ساعة من نهار فهو حرام بحرمة اللَّه الى یوم القیامة».
پس یک ساعت مردمان خزاعه را دستورى داد بقتل، آن گه نهى کرد، گفت: «لا تقتلوا احدا الّا من قاتلکم»، و جمعى مشرکان آن روز با هم افتادند، قریب چهار هزار مرد، پیشرو و سرخیل ایشان عکرمة بن ابى جهل بود و مقیس بن ضبابة و سهیل بن عمرو و صفوان بن امیّة، یک زمان با خالد ولید و سپاه اسلام جنگ کردند، آخر بهزیمت شدند و در مکّه بجز آن یک زمان قتال نرفت. و و رسول خدا (ص) تنى چند را نامزد کرد که ایشان را بکشید اگر دریابید. پس قومى را از ایشان دریافتند و کشتند و قومى را در نیافتند و بآخر مسلمان شدند.
پس رسول خدا (ص) در مسجد شد و طواف کرد و در خانه کعبه باز کرد و بفرمود تا بتان را جمله بیرون انداختند و بشکستند و هبل را که بت مهین بود بآستانه در بیفکندند.
بر گذرگاه مردم، تا هر کسى قدم برو مى‏نهد و حقارت و خوارى وى پیدا میشود. آن گه رسول (ص) بلال را فرمود تا بر بام کعبه بانگ نماز گفت و مسلمانان در مسجد آمدند و رسول (ص) دست در حلقه آویخت و گفت: «لا اله الّا اللَّه وحده، الحمد للَّه وحده، صدق وعده و نصر جنده و حزم الاحزاب وحده».
مردمان همى آمدند گروه گروه در دین اسلام، چنانک ربّ العزّة گفت: وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً. و گفته‏اند: رسول خدا (ص) حلقه در کعبه بگرفت و روى با قوم کرد، گفت: «ما ذا اقول و ما تقولون»؟
سهیل ابن عمرو برخاست، گفت: چگویم یا رسول اللَّه؟ اگر گویم اصیلى، اصیلى اگر گویم کریمى، از تو کریم‏تر و حلیم‏تر کس نیست! لیکن وحشتى افتاد میان تو و قوم تو و بآن وحشت بغربت افتادى، آخر عزیز و مکرّم بمیان قوم خود باز آمدى اگر نزدیک اجانب عزیز و مکرّم بودى نزدیک اقارب عزیزتر و مکرّم‏تر باشى. تو آن کن که سزاى طبع کریم و خلق عظیم تو است. رسول (ص) گفت: «من امروز آن میگویم با شما که برادرم یوسف (ع) گفت با برادران خویش: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. قال محمد بن اسحاق: کان جمیع من شهد فتح مکّة من المسلمین عشرة آلاف. و کان فتح مکّة لعشر لیال بقین من رمضان سنة ثمان و اقام رسول اللَّه (ص) بمکّة بعد فتحها خمس عشرة لیلة، یقصر الصّلاة ثمّ خرج الى هوازن و ثقیف و قد نزلوا حنینا. قوله: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ قال ابن عباس: لمّا اقبل رسول اللَّه (ص) من غزوة حنین، انزلت هذه السّورة علیه و قیل: جاءه نصر اللَّه حین هاجر و آواه الانصار و توجّهت الیه القبائل و کاتبته ملوک الارض و فتحت علیه مکّة و شرعت له الشّرائع و احکمت له الاحکام و عقد الالویة و جنّد الجنود و خطب بمنا و عرفات و کسرت الاصنام و خاضت خیل الاسلام البحار، و ضرب على اهل الکتاب الجزیة و خافه ملک الروم.
وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً کان فیما قبل یصدّقه الرّجل و تصدّقه المرأة على خوف من النّاس و یقاسى من الاذى بلاء عظیما، فلمّا دنا اجله تقصّف علیه النّاس فکانت القبیلة تأتیه باسرها یصدّقونه و یجاهدون معه و یبلغون عنه حتّى اتیه اهل الیمن بقبائلها و مخالیفها فسرّ بهم سرورا عظیما. و قال: «اتیکم اهل الیمن ارقّ النّاس افئدة الایمان یمان و الحکمة یمانیة».
و قال الحسن لمّا فتح اللَّه عزّ و جلّ على رسوله مکّة، قالت العرب بعضهم لبعض: ایّها القوم لا یدان لکم بهؤلاء فجعلوا یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً. و روى انّ النّبی (ص) قال: «انّ النّاس دخلوا فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً و سیخرجون منه «افواجا». قوله: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ اى صلّ للَّه شکرا على نعمه علیک. و قیل: سبح بحمد اللَّه لا یحمد غیره.
قالت عائشة: کان رسول اللَّه (ص) فی آخر عمره یکثر فی رکوعه و سجوده: «سبحانک اللّهم و بحمدک اللّهم اغفر لى و تب علىّ» یتاول هذه الآیة.
و فی روایة: «سبحانک اللّهم و بحمدک استغفرک و اتوب الیک».
قال اهل اللّغة: معنى الواو فی قوله: «و بحمدک» اى سبّحتک. اللّهمّ بجمیع آلائک و بحمدک سبّحتک. و قیل: لمّا نزلت هذه السّورة، قال رسول اللَّه (ص): «قد نعیت الىّ نفسى».
قال الحسن: اعلم انّه قد اقترب اجله و امر بالتّسبیح و التّوبة لیختم له بالزّیادة فی العمل الصّالح. و عن ام سلمة قالت: کان رسول اللَّه (ص) بآخره لا یقوم و لا یقعد و لا یجی‏ء و لا یذهب الّا قال: «سبحان اللَّه و بحمده استغفر اللَّه و اتوب الیه» . فقلنا: یا رسول اللَّه: مالک لا تقوم و لا تقعد و لا تجى‏ء و لا تذهب الّا قلت: «سبحان اللَّه و استغفر اللَّه و اتوب الیه»؟ قال: «فانّى امرت بها» ثمّ قرا: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ حتّى ختمها.
و قال مقاتل: لمّا نزلت هذه السّورة قراها رسول اللَّه (ص) على اصحابه و فیهم ابو بکر و عمر و سعد بن ابى وقّاص، ففرحوا و استبشروا و سمعها العباس فبکى! فقال له رسول اللَّه (ص): «ما یبکیک یا عمّ»؟ قال: نعیت الیک نفسک. قال: «انّه لکما تقول». فعاش النّبی (ص) بعدها سنتین ما رأى فیهما ضاحکا مستبشرا. و هذه السّورة تسمّى سورة «التّودیع».