عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
باد سحری رقص کنان می آید
با مژده ی یار مهربان می آید
برخیز که تا بر سر ره بنشینیم
کآواز درای کاروان می آید
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
گفتار خوش و لب چو قندم باید
گیسوی دراز چون کمندم باید
گویندکه یار سرو بالا داری
عالی نظرم قد بلندم باید
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
گفتا که به ابروم که دارم در سر
کامشب نفسی کنم به پیش تو گذر
سوگند چرا به قامت راست نخورد
سوگند به کج خورده که دارد باور
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
شد دوش میان ما حکایت آغاز
از هر بن موییم برآمد آواز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
در صحبت شانه هست موی تو دریغ
با آینه اتفاق روی تو دریغ
مگذار که باد بگذرد بر زلفت
زیرا که به باد هست بوی تو دریغ
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
با روی تو ننگرند عشاق به گل
گل پیش تو نشمرند عشاق به گل
روزی که وصالت نرسد ایشان را
آن روز به سر برند عشاق به گل
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
دیر است که با غم تو در ساخته ام
پنهان ز تو با تو عشق ها باخته ام
زان با تو نگفته ام که هرگز خود را
شایسته خدمت تو نشناخته ام
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
می آیم و از شرم چنان می افتم
کز زندگی خود به گمان می افتم
بی تو غم دل به صد زبان میگویم
چون روی تو بینم از زبان می افتم
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
همران دیدیم و درد هجران دیدیم
دردی که نداشت هیچ درمان دیدیم
چون روز وصال قصه کوتاه کنیم
شب های دراز دردمندان دیدیم
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
امشب که رسید دوست در منزل من
شد جان و دل از حضورش آب و گل من
آیینه دل یافت صفا از رویش
ای صبح مکن تیره صفای دل من
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
ای حلقه مشکین تو دام دل من
محتنکده عشق تو نام دل من
مشکن دل من که آخر ای دوست مدام
پر باده عشق توست جام دل من
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
یک جوهر روشن است جان من و تو
آگه نشود کس ز نهان من و تو
ای دوست میان من و تو فرقی نیست
حیفیم من و تو در میان من و تو
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
تلخ است مذاق زندگانی بی تو
باد است حدیث شادمانی بی تو
نتوان به زبان شرح فراق دادن
حالی است مرا چنان که دانی بی تو
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
ترکم چو کمان ابروان کرد به زه
تیر مژه انداخت ازان برکه و مه
چون دید که موی خواهد آن ترک شکافت
هندو بچه زلف تو پوشید زره
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
ای همنفسان شده است وصلم سپری
وقت است که آغاز کنم نوحه گری
در پرده شب دمی نوا یافته بود
کارم ز لبت کرد سحر پرده دری
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
معشوق ز ذوق باده گلناری
در ساخته بود دوش با بیداری
ز اشکم بر او شیشه حدیثی می راند
می داد دران حدیث شمعش یاری
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
هر گه که گذر کنم بر آب صافی
وز شوق نظر کنم در آب صافی
چندان گریم که آب صافی گردد
از خون دو چشم من شراب صافی
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
ای عاشق رخسار تو چون ما خیلی
خود نیست به عاشقان دلت را میلی
کس نیست ز عاشقان به زندان لبت
گرزان که لبت چنین کند واویلی
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
جان منی ای نگار و سلطان منی
سلطان منی ولی به فرمان منی
هم سرو و روان هم مه تابان منی
کوتاه کنم حدیث جانان منی
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
ای باد اگرش خوش دل و تنها بینی
و او را هوس این دل شیدا بینی
گویش تو بدان نشان که دی می گفتی
کاحوال تو چون است بیا تا بینی