عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۹
از بس که جفا کند بت دل گسلم
از کردۀ دوست پیش دشمن خجلم
وین اشک که بر چشم خودش کردم جای
او نیز چو یار رفت در خون دلم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۰
از وصل سمنبران چنان شد حالم
کز ناز بسان گل نو می بالم
چون غنچه دلم ز روی نیکو بگرفت
آنم که چو چنگ از خوشی می نالم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۴
در گوش تو گر جای نگیرد سخنم
ور غم نخوری به حالم ، ای سر و بنم
تا مردم اگر به زخم تیر سحری
مشکین زرۀ تو حلقه حلقه نکنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۷
گم گشت دل از برم، یقین می دانم
جز در بر تو نیست، چنین می دانم
خاک در تو به موی رو می روبم
دل جویی را چاره همین می دانم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۸
با روی تو شمع را کجا بنشانم؟
با قامت تو سرو چرا بنشانم؟
برخیز ورخ و قامت خویشم بنمای
تا من گل و سرو و شمع را بنشانم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۹
تا سوز تو از میان جان بنشانم
بنشینم و شمع در میان بنشانم
زان سرو سهی به بوستان بنشانم
تا آرزوی قدت بدان بنشانم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۰
هر سرو که من به بوستان بنشانم
بر یاد قد سرو روان بنشانم
با سرو به آرزوی آن بنشینم
تا آرزوی قدت بدان بنشانم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۲
آن زلف خمیده را اگر راست کنم
زو کار دل خسته مگر راست کنم
با سنگ دل و چیره زبانست و لیک
روزی چو تو را زویش به زر راست کنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۳
از بهر دمی که با تو بر کار کنم
چون نای همیشه نالۀ زار کنم
یک لحظه گر از کنار تو دور افتم
چون چنگ تو روی سوی دیوار کنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۴
گرمن ز غمت حکایت آغاز کنم
با خود دل خلقی به غم انباز کنم
خون در دل من فسرده بینی ده تو
چون غنچه اگر من سر دل باز کنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۸
روزی که چو اشک در کنارت بینم
چون اشک دوان و پی قرارت بینم
گر خود یکبار و گر هزارت بینم
چون عمر همیشه برگذارت بینم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۰
از دیده فرو باری، اگر آب شوم
وز زلف برون کنی، اگر تاب شوم
بر دست نگیری ، ار می ناب شوم
در چشم تو خوش نیایم، ار خواب شوم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۱
در حق خود از تو صد سخن می شنوم
دشنام همی دهی و من می شنوم
این سرد سخنها نه توام می گویی
من این همه ز آن لب و دهن می شنوم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۲
از خطّ تو شد بنفشه را پشت به خم
و آمد ز پریشانی از آن سان برهم
کز زلف تواش باز نمی دانستم
چون دیدمشان در پس گوش تو به هم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۳
در سنبل او شکست و تا بست به هم
در نرگس او خمار و خوابست به هم
از چرب زبانی که فتادست چو شمع
اندر دهنش آتش و آبست به هم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۴
سر در سر خاک آستان تو نهم
دل در خم زلف دلستان تو نهم
جانم به لب آمدست یک بوسه بیار
تا جان به بهانه در دهان تو نهم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۷
دور از تو اگر لب به نفس بگشایم
از بی زوری با دم خود برنایم
گر خسته تنم را کمری آرایم
افتد چو قلم زلاغری در پایم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۵۱
هر گاه که کار وصل در هم بندیم
گردون همه آن کند که ما نپسندیم
داند که چو ما به یکدگر پیوندیم
شادان بنشینیم و برو می خندیم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۵۳
در هجر تو من ز شمع افزون گریم
وانگه چو صراحی اشک گلگون گریم
چون ساغر باده ام که از دلتنگی
چون نالۀ چنگ بشنوم خون گریم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۵۴
تا کی چو حدیث در زبانت گیریم ؟
خواهیم که در میان جانت گیریم
روزی چو کمر بگرد تو حلقه کنیم
وز بهر کنار در میانت گیریم