عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
گفتم که مرا بر تو ببوسی نازست
گفتا که زرت چاره اراینت آزست
گفتم: نه تو دانی که مرا زر نبود
گفتا که برو ، اوام را در بازست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
اندیشۀ تو چو در دل ما بنشست
دلرا همه آز و آرزوها بنشست
هر فتنه که خواست روز بازاری تیز
درحلقۀ زلف تو بسودا بنشست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
این اشک که مونس من غمناکست
در کوی تو بامن وطنش در خاکست
می نگسلد از دامن من دست وفا
پیداست که گوهرش ز آب پاکست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
زلف که هزار عهد محکم بشکست
پشت و دل صفدران عالم بشکست
گفتم که بگیرمش شبی در مستی
با آن همه پر دلی از آن هم بشکست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
از عشق دهانت دل مسکین تنگست
گفتند فراخست و دلم زین تنگست
هر چند که در جهان فراخست دهان
باری دهن فراخ شیرین تنگست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
هر چند که روی لاله بس دلگسلست
در هجر تو چشم من زر و بیش خجلست
سرتاسر عالم ار همه کام دلست
هر چ آن نه غم تو باشد از من بحلست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
بی روی تو شادی همه در درد دلست
و احوال زمانه سر بسر درد دلست
عالم بهر آن صفت که باشد گویاش
ما را ز میانه راه بر درد دلست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
دلدار مرا ز هر چه خوشتر چشمست
زان روی مرا همه نظر بر چشمست
شاید که جهان بروی او می بینم
کان ماه چو خورشید سراسر چشمست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
آن بت که سوی دهانش رهبر سخنست
نسرین بر و پسته لب و شکّر سخنست
بوسه ز دهان او کجا دارم چشم؟
چون با لب او مرا سخن در سخنست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
شیرین دهنت که تنگنای سخنست
باماش مضایقت برای سخنست
سیمرغ و وفا و کیمیا بتوان یافت
لیکن دهن تنگ تو جای سخنست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
درد تو دوای دل وارون منست
آسایش اندرون و بیرون منست
برخاک در تو خون دل ریختنست
کآن خاک بهر حال به از خون منست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
این خشک گیا که زرد چون روی منست
ریزنده و جای جای جون موی منست
و ایت طاق پل شکسته و آب روان
گویی که مثال چشم و ابروی منست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
گر شرح دهم که بی تو کارم چونست
یا حالت چشم اشک بارم چونست
کارم همه غم خوردن و بارم برجان
انصاف به بین که کار و بارم چونست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
می ده که دل ریش مرا مرهم اوست
سودازدگان عشق را همدم اوست
پیش دل من خاک یکی جرعه بهست
از چرخ که کاسۀ سر عالم اوست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
از چرخ کهن محنت و دردم تازه‌ست
وز ناله‌ی من همه جهان آوازه‌ست
وین غصه که من می‌کشم از هجرانت
چون آرزوی من به تو بی اندازه‌ست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
گفتند دل تو الز خرد بیگانه ست
دیوانگی او همه شهر افسانه ست
در سلسلۀ زلف تو بستیم او را
خود سلسله دیوانه تر از دیوانه ست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
دی گفت ندیدمت درین روزی بیست
خیرست، کم آمدن چرا؟ موجب چیست؟
پیش لب او همین زمان بتوان مرد
صد سال بلطف این سخن بتوان زیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
بس که بشب مرا خروش و زاریست
در دیدۀ خفتگان ز من بیداریست
گر چشم ترا ز حال من نیست خبر
آن بی خبری او هم از بیماریست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
در آرزوی روی چو روزت شب نیست
کین سوخته تا صبح دم اندر تب نیست
تو غرّه بدان مشو که گویاست لبم
کم از همه تن جان بجز اندر لب نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
یک ذره هوای من مسکینت نیست
با ما نفسی ساختن آئینت نیست
در حسن سخن نمی رود آنت هست
دعوی وفا می کنی و اینت نیست