عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
آن خط که به گرد آن دهن می گردد
گویی که بنفشه بر سمن می گردد
پیراهن عشق او چو پوشید کسی
از صبر برهنه همچو من می گردد
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
با عشق تو در جهان غم نان که خورد؟
با درد تو اندیشه درمان که خورد؟
شاید پسرا که نانوایی نکنی
چانها که برآمد از غمت نان که خورد؟
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
از عشق تو در تنم روان می سوزد
شرحش چه دهم که بر چه سان می سوزد؟
از ناله چو چنگم رگ تن پی گسلد
وز گریه چو شمعم دل و جان می سوزد
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
در عشق اگر دمی قرارت باشد
با صحبت نیکوان چه کارت باشد؟!
سر تیز چو خار باش،تا یار چو گل
گه در بر و گاه در کنارت باشد
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
ای شب،نه ز زلف اوست بر پای تو بند
پس دیر و دراز درکشیدی تا چند؟
وی صبح، تو نیستی چو من عاشق و زار
من می گریم بس است باری تو بخند!
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
دل گرچه هلاک جان و تن می خواهد
رسوایی کار خویشتن می خواهد
من فار غم از ملامت دشمن و دوست
خود حسن تو عذر دل من می خواهد
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
ترکم نقط غالیه پرورد نهد
تا داغ بلا بر دو رخ زرد نهد
گفتم که خطت خطاست گفتا به خطا
رسمی ست که ترک داغ بر درد نهد
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
چو شمع تنم ز دل به جان می آید
جانم به لب از تاب زبان می آید
زین آتش دل خوشم چنان می آید
کز آتش آب در دهان می آید
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
در مستی اگر زمن گناهی آید
شاید که دلت سوی جفا نگراید
چشمت به خمار عالمی بر هم زد
گر من گنهی کنم به مستی شاید
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
ای باد بیا و بوی گلزار بیار
دی بلبل مست ناله زار بیار
ای سبزه گرت ملک چمن می باید
پروانه مطلق ز خط یار بیار
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
هر لحظه دلم به جست و جویی دیگر
باشد بر عشق ماهرویی دیگر
با یار چه خوش فتد برای دل او
بر سنگ غمش زند سبویی دیگر
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
اندر هوس تو صرف شد عمر دراز
در عشق تو کس نباشدم محرم راز
خود را ز تو در دلم بجایی است که من
گر می طلبش کنم نمی یابم باز
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
معشوقه چو سر بکردبا باد چو گل
تن با همه کس به وصل درداد چو گل
چون غنچه کشیده داشت دامن یک چند
و امروز به دست هر کس افتاد چو گل
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
دوش از غم تو دیده به هم برنزدم
ور زانک زدم بدانک بی نم نزدم
زان بیم که دم تیز کند آتش دل
تا روز همی سوختم و دم نزدم
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
هر گز نفسی حکایت از تو نکنم
کازادی بی نهایت او تو نکنم
از دل نکنم شکایتی کز تو کنم
از دل کنم آن شکایت از تو نکنم
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
گرچه همه جهد بندگی بنمایم
از عشق تو پیش کس زبان نگشایم
هم بر سر آب آید این قصه چو من
با آب دو چشم خویش می برنایم
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
ای زلف توام در تب و تاب افکنده
بر بخت بدم چشم تو خواب افکنده
در دوستی تو کوری دشمن را
چون خال توام سپر بر آب افکنده
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
ای غنچه گل سرشکفتن داری
وی نرگس مست میل خفتن داری
وی سوسن تر دراز کردی تو زبان
اندیشه راز عشق گفتن داری
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
رویش نگر ار صورت جان می خواهی
وصلش طلب ار ملک جهان می خواهی
خط وی و اشک من ببین دور مشو
گر سبزه و گر آب روان می خواهی
عبدالقادر گیلانی : غزلیات
شمارهٔ ۲ - پیرکنعان
گرندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا
زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا
سرومن آغشته دراشک جگرخون من است
فارغم گرباغبان نگذاشت در بستان مرا
نیست فرقی درمیان شخص من با سایه ام
بس که در آتش فکنده این دل سوزان مرا
حال من چون پیر کنعان شد کنون چون بینمت
بس که آمد سیل اشک از دیده گریان مرا
جامه جان چاک شد در وادی عشق وهنوز
هرطرف صد خارغم بگرفته دامان مرا
همچو من یارب که گردد بی نصیب از وصل یار
ای که دور انداختی از صحبت جانان مرا
این که با مردم مدارا می کنم از بهر توست
ورنه کی پروا بود ازقول بدگویان مرا
خانه من گلخن وفرش من از خاکستر است
تاکه چون محیی بخوانی بی سروسامان مرا