عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
زلف تو که نیست در درازی همتاش
بگذشت ز حد سیاه کاری باماش
دارد سر آن که سر زمن بر تابد
ور چون قد تو سیم کنم هم بالایش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۴
در عالم هجر آن بت شکر پاش
آوازۀ بی صبری من چون شد فاش
ارجاف کنی زکوی وصلش امروز
در گوش دلم گفت که نومید مباش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۰
ای دیده، خیال روی چون گلنارش
برخود زدی از چشم فرو مگذارش
وی دل تو سرطرۀ عنبر بارش
نیک آوردی بدست ، محکم دارش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۱
افتاد دلم در تک و پو مگذارش
غم قصد همی کند برو مگذارش
دانی که چو چشمش همه بر تست نظر
همچون نظر از چشم فرو مگذارش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۳
از غایت آنکه هست بر من نازش
وزبس که کشد خوی بد از من بازش
بر رهگذر باد سخن کم گوید
ترسد که بگوش من رسد آوازش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۴
تا دورم از آن دو لعل جان آویزش
با دیدۀ من خواب نکرد آمیزش
در فرقت روی او دو صف مژه ام
بر هم نزنند جز گه خون ریزش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
همچون آواز یک زمانم برکش
وانگاه چو چنگ تنگم اندر برکش
ور در تن من رگی نه بر پردۀ تست
بیرون کن و دیگری بجایش درکش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۷
ای زلف توی که با همه نیرنگش
می بوسه دهی بر آن لب می رنگش
آن غمزۀ او نه بس حریفست، مکن
بازی فراخ با دهان تنگش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۸
نرگس که مرا در نظر آمد چشمش
وز هرچه خوشست خوشتر آمد چشمش
در خوبی اگر چه بر سر آمد چشمش
با چشم توهم برو درآمد چشمش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۰
گر دل زتو بگسلند بغم بشکنمش
و آنگه زبر خویش بدور افگنمش
ور دیده بجز تو درست در کس نگرد
یا پرکنمش زخون و یا برکنمش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۱
گر جان خواهد ز من همه جان دهمش
ور عمر گرامی طلبد آن دهمش
چیزی که جهان بدم بخواهد ستدن
آن به که بدست خود بجانان دهمش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۲
رشک ایدم از جعد تو ای عشوه فروش
کو روی ترا چنان کشد در اغوش
زین پس نشوم جدا از آن چشمۀ نوش
چون زلف تو تا مرا بود سر بر دوش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۳
امشب منم و جام می و نوشانوش
فردا بوداع دستها در آغوش
گر دولت وصل پایمردی کردی
بر داشتمی من سر فردا از دوش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۶
در هم زده یی ز زلف و رخ رنگی خوش
بر برده بطاق ابرو آهنگی خوش
تنگست دلم همچو دهان تو ولیک
این تنگی ناخوش است و آن تنگی خوش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۷
ای دیده ندیده چون تو دلخواهی خوش
با بندۀ خود در آی گه گاهی خوش
گفتی که دلت خوشست، آری شک نیست
عشق تو و آنگه دل و آنگاهی خوش
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۸
ای مونس جان ، لطف توام مرهم ریش
بس باد جفا و دوریت باز اندیش
گر کردۀ تو میان اصحاب وفا
من باز نمایم تو چه عذر آری پیش؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۷
لعل تو کزو شکر شدست اندر خط
دانی که چرا ز دست دست اندر خط؟
از زلف تو مار دید بر هم پیچان
حالی بفسو نگری نشست اندر خط
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۵
چون دید فسرده بر رخم ده تو اشک
کرد از رخ من باستین یکسو اشک
شمعم که مرا بریش خند آن دلبند
سر می برد و می سترد از رواشک
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۰
در تیره شبی چون سر زلفش تاریک
از لطف بوصل خویش کردم نزدیک
تا روز بدست بوسه بر جام وصال
می داد ز لب مرا شرابی باریک
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۶
هرگز بکسی... ل این دل تنگ
وز خوی بدت نه صلح پیداست نه جنگ
خواهم که شبی زلف تو و گردن من
پیچیده بود چو پرده بر دستۀ چنگ