عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۲۰
ز بس کش بخاک اندرون گنج بود
ازو خاک پی خسته (خوسته) را رنج بود
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۲۱
ز بس کینه جوی و دژ آهنگ بود
فراخای گیتی برو تنگ بود
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۲۵
نگاری کزو بت نمونه شود
بیارایی او را چگونه شود
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۳۲
سخن مر سری را کند تاجدار
سری را کند هم سخن چاه دار
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۳۳
چو میروک را بال گردد هزار
برآرد پر از گردش روزگار
بکاوید کالاش را سر بسر
که داند که چه یافت زرّو گهر
برآرندۀ گرد گردان سپهر
همو پرورانندۀ ماه و مهر
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۴۰
ندید و نبیند ترا هیچکس
گه رزم مثل و گه بزم دس
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۵۳
بمردن بآب اندرون چنگلوک
به از رستگاری به نیروی غوک
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۷۶
هر آنجا که پاره شد از در درون
شود استواری ز روزن برون
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۹۲
ز جوی خورا به چه کمتر بگوی
که بسیار گردد بیکبار اوی
بیابان از آن آب دریا شود
که ابر از بخارش ببالا شود
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۱۳
رای دانا سر سخن ساریست
نیک بشنو که این سخن باریست
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۲۴
فعل آلوده گوهر آلاید
از خم سر که سر که پالاید
هر کجا گوهری بدست بدیست
بدگهر نیک چون تواند زیست
بد ز بد گوهران پدید آید
هر کسی آن کند کزو زاید
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۳۱
نکند میل بی هنر بهنر
که بیوسد ز زهر طعم شکر
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۳۵
گاه اقبال آبگینه خنور
بستاند ز تو عدو به بلور
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۴۰
سنگ بی نمج و آب بی زایش
همچو نادان بود بآرایش
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۴۲
چون مراغه کند کسی بر خاک
چون برد خاک او چه دارد باک
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۴۳
تبنک را چو کژ نهی بیشک
ریخته کژ برآید از تنبک
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۴۶
گفت نقاش چونکه نشناسم
که نه دیوانه و نه فرناسم
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۵۰
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۵۵
هرچه واجب شود ز باد افراه
بکنید و جز این ندارم راه
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۵۷
منظر او بلند چون خوازه
هر یکی زو بزینت تازه