عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۷۳
چو ده دهی(؟) که بد و نیک وقف بود برو
به زنگبار و به هند و به سند و چالندر
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۷۴
تو چگونه رهی که دست اجل
بر سر تو همی زند سر پاس
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۷۷
خود فزاید همیشه مهر فروغ
خود نماید همیشه گوهر اخش
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۹۵
چرا بگرید زار ار نه غمگنست غمام
گریستنش چه باید که شد جهان پدرام
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۹۶
سخاوت تو ندارد درین جهان دریا
سیاست تو ندارد بر آسمان بهرام
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۹۷
عجب دو چیز بیک چیز داد یک چیزش
بملک داد سر تیغ او قرار و قوام
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۹۸
دو چیز را حرکاتش همی دو چیز دهد
علوم را درجات و نجوم را احکام
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۹۹
سه چیز را بگرفتند از سه چیز همه
ز دولت اصل و ز حق صحبت وز فخر سنام
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۰۵
پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان
در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان
مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن
تو چرا پیدا سخن داری و ناپیدا دهان
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۱۷
چون سیم سفچه شاخ درختان جویبار
چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان
گر بوستان بباد خزان زرد شد رواست
اندی که سرخ ماند روی خدایگان
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۲۰
نا داده سود باشد و داده زیان بخلق
او داده سود بیند و نا داده را زیان
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۲۸
در آن زمین که خلافش بود نیارد رست
ز هیچ باغ درخت و ز هیچ راغ گیاه
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۳۲
همیشه بود نعمتت را خورنده
چه آزاد و بنده چه خرد و چه رنده
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۴۳
الا تا همی بتابد بر چرخ کوکبی
الا تا همی بماند بر خاک پیکری
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۴۴
جهانرا اگر چه هست ، فراوان کده رسد
هم از بندگانش هر کده را کدیوری
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۵
بود مرد آرمده در بند سخت
چو جنبنده گردد شود نیکبخت
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۷
بسی خیم ها کرده بود او درست
مر این خیم های و را چاره جست
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۹
بچشم اندرون دیده از رون اوست
بجسم اندرون جنبش از خون اوست
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۱۵
مرا هرچه ملک و سپاهست و گنج
همی زان تست و ترا زوست خنج
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۱۷
سخنور چو رای روان آورد
سخن بر زبان ردان آورد