عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۰۶
رندیکه حریف ماست مائیم
جز ما دگری کجاست مائیم
جامیم و شراب و درد صافیم
دردی که هم او دواست مائیم
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۰۷
بگذر ز وجود وز عدم هم
بگذر ز حدوث وز قدم هم
این جمله هویت است دریاب
اسم و صفتست جام و جم هم
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۰۸
آن گنج که مخفی بود از عالم و از آدم
پیدا شده است بر من ، من محرم آن گنجم
گنجی که نمی گنجد در مخزن موجودات
در کنج دلم گنجید ، در کون کجا گنجم
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۱۶
بگذر از خوف و رجا با ما نشین
عاشقانه خوش درین دریا نشین
قصهٔ ماضی و مستقبل مگو
حالیا با ما به حال ما نشین
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۲۴
کون جامع جامع این است و آن
هر دو را از لوح این انسان بخوان
صورت و معنی او با هم بدان
نیست مثلش در همه کون و مکان
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۲۷
باده می نوش و جام را می بین
خلق را مظهر خدا می‌ بین
نعمت‌اللّه را نکو بشناس
دیده بگشا و هر دو را می ‌بین
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۲۹
خوش بگو اللّه و اسم ذات بین
معنیش در صورت و آیات بین
جمله مرآتند ها و هو و هی
یک حقیقت در دو سه مرآت بین
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۳۴
تا تونشوی یگانهٔ او
هرگز نشود یگانه آن دو
باشی تو یگانهٔ دو عالم
آن دم که اثر نماند از تو
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۵۲
گر بمیری ز خود بقا یابی
ور کشی زحمتی عطا یابی
هر که مرد او دگر نخواهد مرد
گر بمیری ز خود بقا یابی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۵۶
گر یکی را دو بار بشماری
آن یکی را دو یک نگهداری
دو یکی باشد و یکی دو عجب
یاد دارش ز یار از یاری
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۵۹
در حقیقت یکی است تا دانی
آن یک بی شکیست تا دانی
از دویی ای عزیز من بگذر
کان یکی نیککیست تا دانی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶۰
جامع عالمی اگر دانی
نسخهٔ خویش را فرو خوانی
بی همه چون همه تویی همه را
از خودش می ‌طلب که تو آنی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶۱
عالم حق حق است تا دانی
غیر او عالمش چه می‌ خوانی
طالب حق حق است در همه حال
هر چه آن را طلب کنی آنی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶۴
ظاهر جامیم و باطناً می
این یک مائیم و آن دگر وی
چون ظاهر و باطنت یکی شد
نه جام و نه می بماند هی هی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶۵
چون برسی به بحر ما واقف حال ما شوی
تا نرسی به ما چو ما عارف ما کجا شوی
موج و حباب را بمان آب چو تشنگان بجو
تا که به عین ما چو ما واصل عین ما شوی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶۸
گر بمیری ز خود بقا یابی
ور کشی زحمتی عطا یابی
هر که مرد او دگر نخواهد مرد
گر نمردی بمیر تا یابی
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۷۰
گر تو عارف شوی شوی بخشی
این چنین عارفی به ار بخشی
هرچه گیری به او ازو گیری
هر چه گیری از او به او بخشی
شاه نعمت‌الله ولی : متفرقات
هو علی
ظاهر و باطن ار کنی طاهر
پاک باشی به باطن و ظاهر
قرة العین همدم ما شو
سعی کن همچو جد و آبا شو
این دوئی خیال را بگذار
ای یگانه بیا و یکتا شو
صورت و معنی همه دریاب
می و جامند همچو آب و حباب
در همه آینه یکی بنگر
آن یکی نیز بی شکی بنگر
متخلق به خلق او می باش
گنج اخلاق بر همه می باش
گر تو فانی شوی بقا یابی
خود ازین بیخودی خدا یابی
دُرد دردش بنوش و درمان جو
جان به جانان سپار و جانان جو
در همه شی جمال اسما بین
با همه اسم یک مسما بین
گر خیالش به خواب می بینی
تو به خوابی حجاب می بینی
ماه دیدی در آفتاب نگر
آفتابی به ماهتاب نگر
گفته ام من تو را خلیل الله
خوش خلیلی اگر شوی آگاه
گر ز باطل تمام وارستی
حق شناسی به حق چو پیوستی
جبر تند و قدر بود ویران
مرکب خود میانشان می ران
تو ز هستی و نیستی بگذر
شاید این جا نایستی بگذر
در ولایت ولی کامل جو
عمر داری ز عمر حاصل جو
جام گیتی نما به دست آور
دامن اولیا بدست آور
گر ز اسرار حق شدی آگاه
خوش بگو لا اله الا الله
تابع دین جد خود می باش
هر چه بینی به این و آن می باش
هر که حق را به عین او بیند
بد نبیند همه نکو بیند
چون هویت یکیست اسما را
به هویت یکی بود اسما
دو نظر عالمیست چون سایه
سایه بنگر به نور همسایه
صفت و ذات و اسم را میدان
سه یکی و یکی به سه میدان
یک وجود است اگر خبر داری
عین او بین اگر نظر داری
در ظهور است مظهر و مظهر
نیک دریاب باطن و ظاهر
نور و او را به نور او بنگر
در همه آینه نکو بنگر
ابدا علم از خدا می جو
چون بیابی به طالبان می گو
سخن عارفان خوشی می خوان
معنیش همچو عارفان می دان
یک حقیقت به اسم بسیار است
یک هویت هزار آثار است
کثرت و وحدت این چنین گفتم
دُر توحید را نکو سفتم
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱
ابداً مرغ عقل اگر پرد
ره به خلوتسرای او نبرد
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲
از ازل تا ابد دمی باشد
داند آن کس که همدمی باشد