عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۴۱ - شمشیرگر
آن بت شمشیرگر ما را به خود همدم نکرد
ریخت خون عشقبازان را و ابرو خم نکرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۱ - شربتگر
زهر خوردم آن بت شربتگرم تحسین نکرد
جان به تلخی می دهم گفتم لبی شیرین نکرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۲ - بریانگر
بعد عمری شوخ بریانگر دکان خود گشاد
استخوانهای مرا در دیگ بریان کرد و داد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۵ - نی نواز
نی نواز امرد مرا دیروز با خود یار کرد
در نیستان بردم او را ناله های زار کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۶۰ - نداف
دلبر نداف آمد خانه ام را دید و رفت
پخته های خویش را با یکدگر پیچید و رفت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۸۲ - خواجه زاده
گفتمش با خواجه زاده از غمت هستم ملول
پیرخواهی شد اگر سازی نیاز من قبول
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۰۸ - چلپک پز
گفتمش با ماه چلپک پز ز غم لب می گزم
گفت بنشین بهر روح پیر چلپک می پزم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۲۲ - زین گر
دوش گفتم با نگار زینگر حرف درشت
صبحدم آمد به سوی خانه من زین به پشت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۳۵ - قوناق
دلبر قوناق دلالم بود در شهر طاق
عاشقان را کرده است امروز سودایش فراق
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۴۵ - شماع
زان مه شماع روشن ساختم کاشانه را
خانه خود بردم و کشتم چراغ خانه را
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۶۹ - ریش آرا
شوخ ریش آرا فروشم باشد از دی دل به درد
کفچه زد چندان که تخم عاشقان را هیچ کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۸۲ - شاطر
دلبر شاطر دمی بر مدعای من نشد
رفت و آمد تا نکردم آشنای من نشد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۸۳ - حافظ
دلبر حافظ من غمدیده را دلشاد کرد
خانه بردم دست را بر رو زد و فریاد کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۹۶ - بریانگر
گفتمش با شوخ بریانگر بکن درمان من
سوختم آبی بزن بر سینه بریان من
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۰۹ - مارباز
مارباز امرد که از سر تا به پا زهر آب خشم
عشقبازان را به زهر چشم کشت آن مار چشم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۱۷ - شمشیرگر
دلبر شمشیرگر تیغ جفا بر سر براند
گردن کج کرده ام را در پهلو نشاند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۱۸ - شمشیرگر
آن بت شمشیرگر ما را به خود همدم نکرد
ریخت خون عشقبازان را و ابرو خم نکرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۲۹ - حمال
دلبر حمال عالم را غمش بی تاب کرد
بار خود را چون به پشت او نهادم خواب کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۳۲ - تیرگر
آن تیرگر که سینه فگارم ز تیر او
در تاب گشته ام ز غم تاب گیر او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۴۲ - خواص گوی
شوخ خواص گوی ز درد من آب شد
داروی کار داد و مقید به خواب شد