عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰۷ - صابون پز
شوخ صابون پز که می گویند باشد تند خو
جامه خود بارها شستیم با صابون او
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰۹ - صابون‌فروش
مه صابون‌فروشم دایما اشخار می‌جوید
به او هرکس که سودا کرد از پل دست می‌شوید
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۲۸ - کشتین گیر
شوخ کشتین گیر با من مشق پیچ و تاب کرد
خانه من رفت و تنبان را کشید و خواب کرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۲ - کرنایی
شوخ کرنایی دهان خود پر از زر می کند
هر شب از فریاد گوش عاشقان کر می کند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۳ - سورنایی
شوخ سرنایی مرا امشب به جستجوی شد
همره من آمد و در خانه من توی شد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۰ - جیبه گر
جیبه گر امرد نکرد از بی پلی با من سخن
گفتم ای بد خرد ز تیر ناوکم اندیشه کن
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۶۷ - کشتین گیر
شوخ کشتین گیر با من مشق کشتین یاد داد
دست خود بر بند تنبانش زدم بر اوفتاد
شوخ کشتین گیر باشد در فن خود اوستاد
خانه خود بردم او را و به زور خود فتاد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۸ - جواری کار
با جواری کار شوخی گفتمش حرفی بد زد
سر به پیش افگند و از شرمندگی بالا نکرد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۷۹ - جوفروش
جوفروش امرد که باشد دلبر عالیجناب
داده های خویش را با من کند جوجو حساب
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۹۷ - محتسب
دوش کردم با نگار محتسب از دور هشت
ذره را بگرفت در دست و برهنه کرد پشت
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۹۸ - محتسب
آن نگار محتسب را دوش دیدم مست خواب
خانه خود بردم و تا روز کردم احتساب
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۱۶ - ایلک باف
ماه ایلک باف با من کرد سودا برگشاد
آردهای من گرفت و پشم ایلک را نداد
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۱۹ - چرم گر
آن نگار چه مگر را دوش کردم میهمان
خاله من آمد و شد میشی او سختیان
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۴۷ - زردک فروش
با مه زردک فروشم گفتگوها ساختم
زردک ناشسته را در بام او انداختم
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۶۴ - تسمه باز
تسمه باز امرد که پشت تسمه را رو می کند
در شکافش هر که قلب انداخت یرغو می کند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۷۰ - کرباس جلاب
دلبر کرباس جلابم به هر کس می تند
چون نمایم خویش را از دور گزگز می کند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۸۹ - حلیم ساز
شوخ حلیم ساز که پیوند اوست سست
کار من شکسته ازو می شود درست
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۹۷ - دوکتراش
با زنان دارد ز چرمک دوکتراش من سخن
چرخ اگر این است چرمک باز می باید شدن
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۲۱ - تیمبان
شوخ تیمی با خریداران محمل هست یار
می کنم از بی پلیها تیمبانی اختیار
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۲۷ - گلفروش
گلفروش امرد به دستم دوش گل داد و گرفت
شکرلله شد میان ما و او داد و گرفت