عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
ای آنکه تو را گفته ما باور نیست
ور هست ز جبن قدرت کیفر نیست
با منطق و مدرک بشنو ناله ما
گر گوش رئیس الوزرائی کر نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
از رأی خران دلم دمی بی غم نیست
وز رأی فروش جان من خرم نیست
بل این وکلای مجلس پنجم در وزن
از مجلس تاریخی چارم کم نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
باغی که در آن آب و هوا روشن نیست
هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست
هر دوست که راست گوی و یکرو نبود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
آن سلسله را که جز خطا باطن نیست
کس نیست که بر خطایشان طائن نیست
روزی به وثوق شاد و گاهی به قوام
القصه که این طایفه بی خائن نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
هر چند که انقلاب را قاعده نیست
در آتش و خون برای کس مائده نیست
اما دول قوی چو در جنگ شوند
بهر ملل ضعیف بیفایده نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
در کشور ما که دزد را واهمه نیست
جز گرگ شبان برای مشتی رمه نیست
آنجا که مضار هست بهر همه است
وانجا که منافع است مال همه نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
در مملکتی که نام آزادی نیست
ویرانی آن قابل آبادی نیست
بهر دل چون آهن آزادی کش
درمان بجز از دشنه پولادی نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
تا رسم غنی غیر دل آزاری نیست
از بهر فقیر چاره جز زاری نیست
این خواری و این ذلت و این فقر عموم
بی شبهه بجز علت بیکاری نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
چون نامه ما برای کلاشی نیست
چون خامه ما مرتشی از راشی نیست
پس پیشه ما هرزه درآئی نبود
پس حرفه ما تهمت و فحاشی نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
در کشور ما که جنگ اصنافی نیست
حاکم بجز از اصول اشرافی نیست
این است که بر خطای یک تن ناچار
صد مدرک و درج ده سند کافی نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
در مملکتی که جنگ اصنافی نیست
آزادی آن منبسط و کافی نیست
در جشن به کارگر چرا ره ندهند
این مجلس اگر مجلس اشرافی نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
دردی بتر از علت نادانی نیست
جز علم دوای این پریشانی نیست
با آنکه بروی گنج منزل دارد
بدبخت و فقیرتر ز ایرانی نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
استاد ازل که درس بیداد نداد
جز مسئله داد مرا یاد نداد
ما داد ز بیدادگران بستانیم
گر محکمه داد به ما داد نداد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
گر مشکل فقر و ثروت آسان گردد
آسوده ز غم توده انسان گردد
گر کیست که گشته حارس میش ز جور
مالک چو نماینده دهقان گردد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
دل زمزمه های انقلابی دارد
در عین جنون حرف حسابی دارد
گوید که ز چیست مستشار بلدی
این طور سر خانه خرابی دارد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
این خانه دگر چونی نوائی دارد
وز راز درون بسر هوائی دارد
یکسان نبود وضع سیاست دایم
هر روز سیاست اقتضائی دارد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
فکر نوئی از برای ما باید کرد
وین شیوه کهنه را رها باید کرد
با زور مجازات و فشار قانون
ما را به وظیفه آشنا باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
گر درد عموم را دوا باید کرد
با کوشش مستشار ما باید کرد
اما ز ره پند نصیحت گاهی
او را به وظیفه آشنا باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
یا سد ره فقر و غنا باید کرد
یا چاره درد فقرا باید کرد
صد کار برای خاطر خود کردیم
یک کار هم از بهر خدا باید کرد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
در گاه عمل شتاب می باید کرد
جان باخته فتح باب می باید کرد
ای کاش که توده بعد ازین می دانست
کز جنس خود انتخاب می باید کرد