عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
منصور که در عدلیه قادر شده است
دیر آمده زود از مصادر شده است
هشتاد و یک ابلاغ خلاف قانون
از جانب آن جسور صادر شده است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
تا بخت من و تو خوابتر از همه است
چشم تو و من پر آبتر از همه است
هر چند ادارات خرابند ولیک
عدلیه ما خرابتر از همه است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
در ملک جهان زوال مال همه است
هنگام خوشی منال مال همه است
پامال غنی بود تهی دست چرا
گر نعمت و جاه و مال، مال همه است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
دنیا چو یکی خانه و جای همه است
وین خانه غم سراسرای همه است
این است که عیش و نوش این خانه تمام
از بهر یکی نیست برای همه است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
تشکیل جهان ز روی بی انصافی است
چون دستخوش تجمل اشرافی است
یک دسته خودخواه اگر بگذارند
از بهر بشر ثروت دنیا کافی است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
تا پایه معرفت نهادیم ز دست
یک سر به ره جهل فتادیم ز دست
چون کودک خرد بهر جوز و خرما
در و گهر ابلهانه دادیم ز دست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
این جعبه که آرا همه در دامن اوست
چون دور سپهر بی وفائی فن اوست
از بس که به این و آن دهد وعده وصل
خون دو هزار کشته در گردن اوست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
ای توده که جهل در سرشت من و توست
هشدار که گاه زرع و کشت من و توست
تا شب پی حق خویش از پا منشین
برخیز که روز سرنوشت من و توست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
یا دوست دشمنند یا دشمن دوست
از دست رها مکن چو من دامن دوست
پرهیز نما ز دوستانی که ز جهل
گر خوار شوی چو خار در گلشن دوست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
چون مرکز ثقل ما بجز مجلس نیست
آنکس که به مجلس نبود خاضع کیست
بر ملت اگر وکیل تحمیل شود
پس فایده حکومت ملی چیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
این فقر و فنا برای ما مایل کیست
وز خواری ما بهر غنی حاصل چیست
گر عقده آز اغنیا آسان شد
دانی که علاج فقرا مشکل نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
با مشت و لگد معنی امنیت چیست؟
با نفی بلد ناجی امنیت کیست؟
با زور مرا مگو که امنیت هست
با ناله ز من شنو که امنیت نیست!
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
با آنکه غنی خزانه دولت نیست
با آنکه به فقر می کند ملت زیست
از چیست حقوق وکلا قمچی کش
یکدفعه دو اسبه آید از صد به دویست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
این زمزمه ها غیر مستحسن چیست
وین قطع مذاکرات بنیان کن چیست
گر دوست کند جفا و دشمن هم جور
پس فرق میان دوست با دشمن چیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
ای داد که شیوه من و دل زاریست
فریاد که پیشه تو دل آزاریست
ایجاد وزیر و قاضی و شحنه شهر
شه داند و من که بهر مردم داریست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
ای داد که راه نفسی پیدا نیست
راه نفسی بهر کسی پیدا نیست
شهریست پر از ناله و فریاد و فغان
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
در دهر کسی چو ما بدین ذلت نیست
وین ذلت بی کرانه بیعلت نیست
دولت ز که جلب نفع سرمایه کند
وقتی که ز فقر نامی از ملت نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
در مسلک ما که عزت و ذلت نیست
سلطان و فقیر و کثرت و قلت نیست
هر کس که به دست خویشتن کار نکرد
صالح به نمایندگی ملت نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
درد هر چو ما کسی بدین ذلت نیست
وین ذلت لایزال بیعلت نیست
هست از طرف ملت بی علم قصور
تقصیر همین ز جانب دولت نیست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
هر چند که سیل آرزو را سد نیست
هر چند توقع بشر را حد نیست
با کم غرضی اگر کنی خوب نظر
کابینه امروزی ما پر بد نیست