عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۸
امروز محصلین ز اعلی تا پست
دارند کل اندر کف و بیرق در دست
یعنی که به قحطی زدگان رحم کنید
ای ملت با عاطفه ی نوع پرست
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
هر مملکتی در این جهان آباد است
آبادیش از پرتو عدل و داد است
کمتر شود از حادثه ویران و خراب
هر مملکتی که بیشتر آزاد است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
روزی که شرار بغض و کین شعله ور است
وز آتش فتنه خشک و تر در خطر است
افسوس من این است که در آن هنگام
بیچاره تر آن بود که بیچاره تر است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
هر روز در این خرابه جنگی دگر است
در ساغر شهد ما شرنگی دگر است
اوضاع سیاست عمومی گویا
چون بوقلمون باز به رنگی دگر است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
جان بنده رنج و زحمت کارگر است
دل غرقه به خون ز محنت کارگر است
با دیده انصاف چو نیکو نگری
آفاق رهین منت کارگر است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
دنیای ضعیف‌کُش که از حق دور است
حق را به قوی می‌دهد و معذور است
بیهوده سخن ز حق و باطل چه کنی؟
رو زور به دست آر که حق با زور است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
در مسلک ما طریق مطلوب خوش است
دلجوئی مردمان مغلوب خوش است
کافی نبود برای ما نیت خوب
با نیت خوب کرده خوب خوش است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
ای جعبه رأی را چه دین و کیش است
کز آن دل خوب و زشت در تشویش است
گر دیده چه دنیای دنی این صندوق
هر یک نفری در آن دو روزی پیش است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
نادانی و جهل تا که ما را کیش است
بدبختی ما همیشه بیش از پیش است
هر چند ادارات خرابند همه
بی شبهه خرابی معارف بیش است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
تحکیم اساس بر مؤسس فرض است
این اصل بهر منعم و مفلس فرض است
بر فرض وکیل هم خطا پیشه بود
بر جامعه احترام مجلس فرض است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
در ملک وجود خودنمائی غلط است
در بندگی اظهار خدائی غلط است
بیگانگی آموز که با مسلک راست
با خلق زمانه آشنائی غلط است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
مظلوم کشی طریقه محتشم است
قانون شکنی پیشه اهل ستم است
هر سر که به احترام قانون خم شد
در مسلک ارباب قلم محترم است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
طوفان که ز راستی به عالم علم است
ویرانه کن بنای جور و ستم است
محبوب از آن بود که حق یا باطل
در مسلک خود همیشه ثابت قدم است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
در کشور ما که مهد اندوه و غم است
در آن دل و جان شاد بسیار کم است
از همقدمان خود عقب خواهد ماند
هر کس که درین زمانه ثابت قدم است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
کابینه ما اگر چه بی تصمیم است
معبود شما به دشمنان تسلیم است
از خادم حال گر امیدی نبود
از خائن آینده هزاران بیم است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
امسال بهار جشن می خواران است
اطراف چمن نشیمن یاران است
از دولت ابر و باد و باران بهار
گلزار شکوفه ریز و گل باران است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
دل خسته ز آزار دل آزاران است
جان رنجه ز بیداد ستمکاران است
تنبیه و مجازات خیانت کاران
در جامعه پاداش نکوکاران است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
هر چند که پشت خم تخت من است
در روی زمین برهنگی رخت من است
با اینهمه جور چرخ و بی مهری ماه
خورشید فلک ستاره بخت من است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
چون موجد آزادی ما قانون است
ما محو نمی شویم تا قانون است
محکوم زوال کی شود آن ملت
در مملکتی که حکم با قانون است
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
این غنچه نوشکفته، خوش وا شده است
واین غوره نارسیده حلوا شده است
آن را که برای نوکری آوردیم
دیری نگذشته زود آقا شده است