عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : اشعار ترکیبی
ترکیب بند در مرثیه افضل الدین میرک گوید
آنان که ره بمنزل مقصود برده اند
روزیکه زاده اند همانروز مرده اند
چون نقش تن ز خانه هستی ستردنی است
ایشان بدست خود رقم خود سترده اند
خوش وقت عارفان که نمیرند همچو خضر
کاب بقا ز مشرب توحید خورده اند
آزاده همچو سر و ز عالم نه چون خسان
دل بسته همچو غنچه بیک مشت خرده اند
آنان که زنده دل نه بنور هدایتند
گر آتشند جمله که چون یخ فسرده اند
سیل اجل در آمد و شیران ز جای برد
روبه وشان خام طمع پا فشرده اند
تا هست و بود دشمن جان است روزگار
بیچاره مردمی که بیارش شمرده اند
گریاریی زمانه بدمهر داشتی
مهر جهانیان بجهان واگذاشتی
دنیا وفا بمردم دانا نمیکند
خوش وقت آنکه میل بدنیا نمیکند
دنیا و هر چه هست در او دام و دانه است
او مرغ زیرک است که پروا نمیکند
آندم که یار گشت فلک تیغ میزند
هرگز حیا نکرده و قطعا نمیکند
معشوقه ایست ناکس و بر جای اینجهان
مرد آن بود که دل او جا نمیکند
زحمت مکش که کس نگشاید در بقا
وین در بزور دست کسی وا نمیکند
گردهر ز هر جور به نیکان نمی دهد
ور چرخ قصد مردم دانا نمیکند
آن گنج رشد و مرشد حکمت پناه کو
وان بحر علم و مظهر لطف اله کو
سر رشته وجود کسی را بدست نیست
جز واجب الوجود دگر چه هست نیست
ما شیشه ایم و سنگ اجل در کمین ماست
واحسرتا که چاره بغیر از شکست نیست
در عالم خرابه نشستن هوس مکن
بگذر ازین خرابه که جای نشست نیست
گردنکشی مکن که سری کی بلند شد؟
کامروز زیر پای تو چون خاک پست نیست
شستی گشاده چرخ مشبک بگرد ما
یعنی تو ماهیی و گزیرت زشست نیست
آسوده از زمانه نه عاقل نه جاهل است
جام مراد در کف هشیار و مست نیست
گردن بنه بهر چه رسید از زمانه ات
کاینها بجز نصیبه روز الست نیست
گر موجب حیات دل زیرک آمدی
کی این جفا به افضل دین میرک آمدی
جان جهانیان ز جهان شد دریغ ازو
گنج وفا بخاک نهان شد دریغ ازو
آن روشنی دیده که بودی چراغ جمع
از دیده همچو برق یمان شد دریغ ازو
مادر میان تیرگی غم چنین اسیر
شمع مراد ما ز میان شد دریغ او
عیسی دمی که بود روانبخش مردمان
در زیر گل چو آب روان شد دریغ ازو
صاحبدلی که چشم وچراغ زمانه بود
آخر بچشم زخم زمان شد دریغ ازو
آن یار محترم چو روان شد سوی عدم
تاریخ رحلتش طلب از از یار محترم
یارب بفضل خود که بپاکان قرین کنش
با محرمان صدر نشین همنشین کنش
از بزم عیش همنفسان چون جدا افتاد
از لطف خویش همنفس حور عین کنش
چون مرغ روحش از قفس تن پریده شد
آسوده در حدیقه خلد برین کنش
در سایه لوای محمد در آورش
یارب بآبروی نبی کاینچنین کنش
در روز حشر خرده مگیر از کرم بر او
حشری که میکنی ببزرگان دین کنش
کاری که کرده است نه در خورد آفرین
عفو از کمال لطف جهان آفرین کنش
جز رحمت تو هیچ هنر دستگیر نیست
رحمی نما و ختم عمل برهمین کنش
روحش همیشه از کرم خویش شاد کن
عمر برادر و پسرانش زیاد کن
اهلی شیرازی : اشعار ترکیبی
رباعی مستزاد
این مغبچگان بما ملامت چه کنند
بی جرم و خطا
ما را بدر از کوی سلامت چکنند
از راه جفا
امروز اگر کشند ما را بستم
وز پیش برند
فردا که بود روز قیامت چکنند
ماییم و شما
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۵
جهان طفیل وجود محمدست و علی
برین دو مظهر کل واجبست تسلیمات
خلاصه سخن این کز وجود ماغرض است
سلام بر علی و آل و بر نبی صلوات
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱
گنج سخنم مایه ندزدم چو حریفان
در مال کسان میل بدین پایه حرام است
ما را که خدا داده بود چشمه حیوان
دریوزه آب از در همسایه حرام است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۶
از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی
کاین رزق مقدر شده از لطف اله است
آه سحری کز پی نان است چه باشد؟
فریاد خران هم بهوای جو و کاه است
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۰
بزرگوار خدایا من آن تهیدستم
که خجلتم نگذارد که سر بر آرم هیچ
بخوشه چینی ام از خرمن کرم بنواز
که من نکاشته ام تخم و گر بکارم هیچ
بزیر بار گنه مانده ام ببدکاری
ز کار و بار چه پرسی که کار و بارم هیچ
بخاندان محمد که از محبتشان
متاع هر دو جهان را نمی شمارم هیچ
بجز محبت اینخاندان مپرس از من
که جز محبت این خاندان ندارم هیچ
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۳۱
آنشب که محمد سوی معراج برآمد
بنگر که کمال نظرش تا بچه حد دید
زد عقده هستی گره میم در احمد
شد عقده گشا احمد و فی الحال احد دید
در دیدن این واقعه پرسش مکن از غیر
کآنجا که نظر کرد محمد همه خوردید
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۵
رسول از ره معجز حکیم جانبخش است
مسیح مرده او از حدیث شکر ریز
مگو رسول حدیثست حکمت آمیزش
بگو مسیح بود حکمتش حدیث آمیز
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۷۶
خوش است کنج حضور و دل از جهان فارغ
که هر چه پیش تو آید خدای داند و بس
نه بی حضور تو از کس ملول و کس از تو
نه غیبت تو کند کس نه هم تو غیبت کس
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۹۰
به شعر فخر مکن راه شاعری مسپر
مگر شعار کنی در کلام حق قانون
ز سوره شعرا « رب نجنی » اهلی
ز سیرت شعرا یتبعهم الغاوون
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۰
مستحقان کرم مستان حقند ای پسر
زان چو بحر از رحمت حق سینه شان پر در شده
گر ز من این لفظ را باور نداری خود ببین
مستحقان چیست جز مستان از حق پر شده
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۵
نگذشته است گرد گناهی بهیچ باب
بر ذیل آل احمد و بر عترت علی
این رحمتیست شامل عالم که خواجه گفت
الصالحون لله و الطالحون لی
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۹ - تاریخ ولادت فرزند حبیب الله
محبا حبیب الله آن مظهر لطف
سپهر شرف آفتاب سعادت
ز غیبش خدا داد مولودی الحق
که آفاق روشن شد از آن ولادت
کمال سعادت بود ظاهر از وی
که تاریخ دارد نشان سعادت
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۱۴ - تاریخ بنا
در زمان عدل شاهنشاه عهد
لطف یزدان این در دولت گشاد
سال تاریخش چو جستم عقل گفت
تا ابد از لطف حی معمور باد
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۱۷ - تاریخ ولادت پسر میرزا علی
خضرت میرزا علی کایزد
در دولت بروی او بگشاد
در بهین روز و ساعت مسعود
گوهری حق ز گنج خویشش داد
بر پدر این پسر پی تاریخ
قدمش یا ربا مبارک باد
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۲۰ - تاریخ تکیه عافیت
شکر کز همت فرخنده به توفیق اله
عاقبت خانه اهل نظر این منزل شد
تکیه عافیتش نام و حساب تاریخ
منزل عافیت و مسکن اهل دل شد
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۲۵ - تاریخ وفات پدر
پدر صالحم نهالی بود
که اجل برفکند از بیخش
این گواه صلاح اوست که هست
صالح حق پرست تاریخش
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۶ - تاریخ ولادت
زهی فرخنده مولودی که کردست
جهان از خرمی بر خلق گلشن
پدر را چشم روشن شد ز رایش
از آن تاریخ او شد چشم روشن
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۸ - تاریخ بنا
بیمن دولت و اقبال شاه اسماعیل
که هست بنده درگاه او علی سلطان
درین مزار مبارک کمینه عبدالله
بنای خیر نهاد از عنایت یزدان
چهار طاق سرچشمه ساخت و ز توفیق
چهار طاق سرچشمه سال هجرت دان
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۴۷ - تاریخ وفات شاهقلی
از جهان شاهقلی رفت دریغ
آنکه بودی ز غلامان علی
سال تاریخ وفاتش بطلب
از گل گلشن دل شاهقلی