عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
تا تیغ بر استخوان ز جورت نرسید
آه از جگر سوختگان کس نشنید
فریاد از استخوان هم از زخم نخاست
تیغ تو بنالید چو محروم تو دید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۷
با خلق خدا نمیتوان غوغا کرد
خوش آنکه بخلق صید خاطرها کرد
صد دوست بیکروز توان دشمن ساخت
یکدوست بصد سال توان پیدا کرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۹
هر سخت سخن که تلخگویی دارد
در سینه خلق تخم کین میکارد
زنهار که تخم کین به بیهوده مکار
کاین آخر کار تلخی بار آرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
آنان که بخلق از ره معنی نگرند
کی خلق خدا چو یکدیگر میشمرند
کی باز بود همچو کبوتر بوقار
او گوشت خورد کبوترش گوشت خورند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
نو کیسه که همچو غنچه زرناک شود
گر کیسه گشاییش جگر چاک شود
آن زر که بسعی حاصل از خاک شده
چندان نخورد که عاقبت خاک شود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۰
درویش سخی را همه کس یار بود
وز منعم ممسک همه را عار بود
خاری که گلی دهد عزیزست چو گل
گلبن که گلی نیاورد خار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۷
آنانکه به بند زینت و زیب تنند
خود را بزبان مردمان می فکنند
آنکس که خود آراست بود دشمن خود
گر شاخ گل است کاخرش می شکنند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۳
تا کار بخلقت نفتد یار تو اند
چون کار فتد دشمن خونخوار تواند
بنشین و بحاجت در احباب مزن
کاحباب بوقت حاجت اغیار تواند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۴
صایم بود آنکه خاطری شاد کند
نی آنکه ز روزه صرفه زاد کند
نان ده که از آن فریضه شد روزه بخاق
تا سیر هم از گرسنگان یاد کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۸
از مستی شد ملک نگون خواهد بود
هر گوشه هزار دزد و خون خواهد بود
هرگاه که باغبان بود مست و خراب
پیداست که حال باغ چون خواهد بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۹
سلطان که خراج بر رعیت فکند
باید که بظلم بیخ مردم نکند
هر چند که شاخ بایدش بار کشید
چون بارگران بود بر آن میشکند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۶
زن را که بجام عیش دستی باشد
بر شیشه عفتش شکستی باشد
هر چند زن خدا پرستی باشد
گر باده خورد خراب مستی باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۸
فرزند تو بهتر آنکه خود رو نبود
تا جاهل و خشمناک و بد خو نبود
هرگز ندهد گیاه خدروی گلی
ورهم دهد آن دهد که خوشبو نبود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۳
هر کس که به وقت عقد زن نار خرید
بیچاره به زر خانه برانداز خرید
کابین زن ای خواجه چنان کن که به زر
خود را بتوان ز بندگی باز خرید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۸
از پرسش دوستان قدم باز مگیر
وندر خور دسترس کرم باز مگیر
تا خورده زر غنچه صفت در کف تست
از خلق جهان ز بیش و کم باز مگیر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۰
کسری که فلک بمعدلت پروردش
بیداد اجل بین که چسان گم کردش
ظالم که غبار فتنه انگیخته است
تا چشم بهم نی نبینی گردش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۱
با خلق کرم کن و بآزار مکوش
ور جور کنی ز غیرت حق مخروش
بازار خداست هر چه آرند برند
ایخواجه چنانکه میخری باز فروش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۸
زنهار که بد گفتن کس ورد مکن
وین آتش شر قرین گوگرد مکن
دانی که همیشه میجهد برق بلا
پس خر من فتنه گرد خود گردم مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۷
با حق پدی نا حق در جنگ مزن
یعنی بزنا در زدن کس چنگ مزن
خواهی که بسنگسار لایق نشوی
بر شیشه ناموس کسان سنگ مزن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۱
از پند رفیق مهربان عار مکن
بشنو سخن و تندی بسیار مکن
گر سود تو گفت کار میکن سخنش
ور سود ندارت بر آن کار مکن