عبارات مورد جستجو در ۷۹۷۷ گوهر پیدا شد:
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۹
ز اول اردی بهشت گشت جهان چون بهشت
از قبل آنکه درد شاه جهان را بهشت
ای ملک خوب کار خوب خوی و خصم زشت
بادت چندان بقا کاب و گل و شاخ و کشت
نامه عمر تو چرخ تا بقیامت نوشت
جامه فر تو دهر با کف اقبال رشت
یزدان از نور خویش جان و تن تو سرشت
تخم نشاط آسمان خود ز برای تو کشت
باد دل دشمنانت جایگه تیر و خشت
بستر ایشان ز خاک بالش ایشان ز خشت
با تو زینک وز بد با همه خلقی کنشت
خانقه دشمنت باد چو ویران گشت
هست جهان خدای از تو بشادی بهشت
بگذر و بگذار شاد هزار اردی بهشت
از قبل آنکه درد شاه جهان را بهشت
ای ملک خوب کار خوب خوی و خصم زشت
بادت چندان بقا کاب و گل و شاخ و کشت
نامه عمر تو چرخ تا بقیامت نوشت
جامه فر تو دهر با کف اقبال رشت
یزدان از نور خویش جان و تن تو سرشت
تخم نشاط آسمان خود ز برای تو کشت
باد دل دشمنانت جایگه تیر و خشت
بستر ایشان ز خاک بالش ایشان ز خشت
با تو زینک وز بد با همه خلقی کنشت
خانقه دشمنت باد چو ویران گشت
هست جهان خدای از تو بشادی بهشت
بگذر و بگذار شاد هزار اردی بهشت
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۱
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
اندر همه جهان تن کس بی نهار نیست
جاوید جانت را بتن اندر قرار باد
کز تو بگیتی اندر کس را قرار نیست
عمر تو در نشاط و خوشی بی شمار باد
زیرا که با تو دانش و دین را شمار نیست
جان تو با تن تو ملک سازگار باد
چندان که باد و خاک بهم سازگار نیست
تو دوستدار خلق و ترا چرخ دوستدار
نفرین بر آن کسی که ترا دوستدار نیست
پشت و پناه خلق جهانی ز هر بدی
پشت و پناه تو بجز از کردگار نیست
جز مدح و آفرین تو کارم مباد و نیست
در دولتت بجز طربم نیز کار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
اندر همه جهان تن کس بی نهار نیست
جاوید جانت را بتن اندر قرار باد
کز تو بگیتی اندر کس را قرار نیست
عمر تو در نشاط و خوشی بی شمار باد
زیرا که با تو دانش و دین را شمار نیست
جان تو با تن تو ملک سازگار باد
چندان که باد و خاک بهم سازگار نیست
تو دوستدار خلق و ترا چرخ دوستدار
نفرین بر آن کسی که ترا دوستدار نیست
پشت و پناه خلق جهانی ز هر بدی
پشت و پناه تو بجز از کردگار نیست
جز مدح و آفرین تو کارم مباد و نیست
در دولتت بجز طربم نیز کار نیست
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۲
ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست
آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست
ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس
ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست
تو ماه روزگاری و او میر روزگار
چون او و چون تو بر بزمین ماه و میر نیست
چندان که داشت تاج و سریر ولوا جهان
چون تو سزای تاج ولوا و سریر نیست
دست مخالفان تو هست از دهان قصیر
دست موافقانت ز گردون قصیر نیست
چون روی دوستان تو گلنار و لاله نیست
چون روی دشمنان تو زرد و زریر نیست
آن کز تو نیست گشته جلیل او جلیل نیست
وان کز تو نیست گشته حقیر او حقیر نیست
چون دست تو برادی ابر بهار نیست
چون لفظ تو بپاکی در منیر نیست
شادان بزی بشاهی با میر جاودان
کز هر دو چون ز روزی کس را گزیر نیست
آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست
ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس
ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست
تو ماه روزگاری و او میر روزگار
چون او و چون تو بر بزمین ماه و میر نیست
چندان که داشت تاج و سریر ولوا جهان
چون تو سزای تاج ولوا و سریر نیست
دست مخالفان تو هست از دهان قصیر
دست موافقانت ز گردون قصیر نیست
چون روی دوستان تو گلنار و لاله نیست
چون روی دشمنان تو زرد و زریر نیست
آن کز تو نیست گشته جلیل او جلیل نیست
وان کز تو نیست گشته حقیر او حقیر نیست
چون دست تو برادی ابر بهار نیست
چون لفظ تو بپاکی در منیر نیست
شادان بزی بشاهی با میر جاودان
کز هر دو چون ز روزی کس را گزیر نیست
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۴
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۷
همیشه شاه شدادی ز بخت خویشتن شاد است
بملک اندر چو پرویز است و بد خواهش چو فرهاد است
ز خوبان مجلس عالیش چون فرخار و نوشاد است
عدو زو سال و مه غمگین دل او روز و شب شاد است
همیشه کار او جود است و دائم شغل او داد است
هر آن چیزی که شاهان را بباید ایزدش داد است
روان بد سگالانش ز بند غم بفریاد است
روان نیکخواهانش ز بند سختی آزاد است
بقا باداش چندانی که آب و آتش و باد است
که هم شیر است و هم شاه است و هم گرد است هم راد است
بملک اندر چو پرویز است و بد خواهش چو فرهاد است
ز خوبان مجلس عالیش چون فرخار و نوشاد است
عدو زو سال و مه غمگین دل او روز و شب شاد است
همیشه کار او جود است و دائم شغل او داد است
هر آن چیزی که شاهان را بباید ایزدش داد است
روان بد سگالانش ز بند غم بفریاد است
روان نیکخواهانش ز بند سختی آزاد است
بقا باداش چندانی که آب و آتش و باد است
که هم شیر است و هم شاه است و هم گرد است هم راد است
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۲۰
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۲۳
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
قول تو راست و رای تو راست و دل تو راست
از پادشاهی تو هرانکو فرار کرد
بر جای خویش خاسته بر جان پادشاست؟
خوشا ولایتا و بزرگا رعتیا
کش پادشاه دادگر پاک پارساست
چون تو ملک براستی و داد کی نشست
چون تو فلک بدانش و دولت کرا بخاست
تا مر ترا بتخت شهی بر نشاند بخت
شاخ ستم نرست و نسیم بدی نخاست
اندر بقای تست همه خلق را بقا
چندان بقات باد که خورشید را بقاست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
قول تو راست و رای تو راست و دل تو راست
از پادشاهی تو هرانکو فرار کرد
بر جای خویش خاسته بر جان پادشاست؟
خوشا ولایتا و بزرگا رعتیا
کش پادشاه دادگر پاک پارساست
چون تو ملک براستی و داد کی نشست
چون تو فلک بدانش و دولت کرا بخاست
تا مر ترا بتخت شهی بر نشاند بخت
شاخ ستم نرست و نسیم بدی نخاست
اندر بقای تست همه خلق را بقا
چندان بقات باد که خورشید را بقاست
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۲۴
بدست تو ملکا ملک خسروانی هست
بدین جهانت فرمان و کامرانی هست
تو یادگار فریدون و آن جمشیدی
ز هر دو بر دل و دیدار تو نشانی هست
همه سعادت و تایید از آسمان خواهند
ترا سعادت و تایید آسمانی هست
عدوت بندی هست و جهان گشائی هست
گهرت بخشی هست و جهان ستانی هست
ترا بخرمی و سور بگذرد ایام
که بر مراد جهانیت کامرانی هست
بزندگانی دلشاد باش و خرم زی
هماره تا بجهان نام زندگانی هست
بدین جهانت فرمان و کامرانی هست
تو یادگار فریدون و آن جمشیدی
ز هر دو بر دل و دیدار تو نشانی هست
همه سعادت و تایید از آسمان خواهند
ترا سعادت و تایید آسمانی هست
عدوت بندی هست و جهان گشائی هست
گهرت بخشی هست و جهان ستانی هست
ترا بخرمی و سور بگذرد ایام
که بر مراد جهانیت کامرانی هست
بزندگانی دلشاد باش و خرم زی
هماره تا بجهان نام زندگانی هست
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۲۶
ملکان را ز آسمان کبود
چون تو هرگز کریم و راد نبود
هرگز از تو کسی بلا نکشید
هرگز از تو کسی جفا نشنود
عید فرخنده باد بر تو ملک
باد یزدان ز جان تو خشنود
تا ترا درد رنجه داشت همی
روز مردم ز درد گشت کبود
ما همه بندگان چو شیفتگان
دل غم آلود و دیده خون آلود
تا بدین مایه حال تو یزدان
خلق را صنع خویشتن بنمود
بس نه بخشود بر تو باد یقین
بر همه مردم جهان بخشود
دار و گیر جهانیان را چرخ
ز تن و جان و دل ترا بزدود
تنت پالود کردگار ز درد
زود گردی درست و خرم زود
گر جهان بر تو وقف کرد خدای
نکند بر تو هیچ دشمن سود
باد چندان بقات در شاهی
که بود نام بت پرست و جهود
چون تو هرگز کریم و راد نبود
هرگز از تو کسی بلا نکشید
هرگز از تو کسی جفا نشنود
عید فرخنده باد بر تو ملک
باد یزدان ز جان تو خشنود
تا ترا درد رنجه داشت همی
روز مردم ز درد گشت کبود
ما همه بندگان چو شیفتگان
دل غم آلود و دیده خون آلود
تا بدین مایه حال تو یزدان
خلق را صنع خویشتن بنمود
بس نه بخشود بر تو باد یقین
بر همه مردم جهان بخشود
دار و گیر جهانیان را چرخ
ز تن و جان و دل ترا بزدود
تنت پالود کردگار ز درد
زود گردی درست و خرم زود
گر جهان بر تو وقف کرد خدای
نکند بر تو هیچ دشمن سود
باد چندان بقات در شاهی
که بود نام بت پرست و جهود
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۲۸
اسب طرب و عیش تو ای شاه بزین باد
جان و تن خصمان تو پیوسته بزین باد
خورشید زمینی و خداوند زمانی
از جور زمان دشمن تو زیر زمین باد
از هیبت تو پشت مخالف چو کمانست
بر جان بداندیش تو از مرگ کمین باد
چندانکه زمینست ترا زیر رکابست
چندانکه سپهر است ترا زیر نگین باد
از سجده میران و بزرگان همه ساله
در گاه وصال تو پر از شکل جبین باد
رادیست ترا پیشه و شادیست ترا کار
تا روز قضا پیشه و کار تو همین باد
با راستی و رادی طبع تو قرینست
با رامش و آرامش طبع تو قرین باد
جان و تن خصمان تو پیوسته بزین باد
خورشید زمینی و خداوند زمانی
از جور زمان دشمن تو زیر زمین باد
از هیبت تو پشت مخالف چو کمانست
بر جان بداندیش تو از مرگ کمین باد
چندانکه زمینست ترا زیر رکابست
چندانکه سپهر است ترا زیر نگین باد
از سجده میران و بزرگان همه ساله
در گاه وصال تو پر از شکل جبین باد
رادیست ترا پیشه و شادیست ترا کار
تا روز قضا پیشه و کار تو همین باد
با راستی و رادی طبع تو قرینست
با رامش و آرامش طبع تو قرین باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۵
چو باد خزان بر درختان وزید
همه کس بموی خز اندر خزید
هوا گشت تاری و روشن شد آب
جوان گشت پیرو جهان شد شدید
بباغ اندر است آبی و نار و سیب
بجای گل و لاله و شنبلید
نه آواز کبک آید اکنون ز کوه
نه بانک تذرو آید اکنون ز خوید
شده شاخ در باغ زرد و نوان
مگر حمله و ضربت شاه دید
ملک آفریننده تا آفرید
بمردی و دادی چو تو نافرید
بشادی زیاد و همه ساله باد
در خرمی را کف او کلید
همه کس بموی خز اندر خزید
هوا گشت تاری و روشن شد آب
جوان گشت پیرو جهان شد شدید
بباغ اندر است آبی و نار و سیب
بجای گل و لاله و شنبلید
نه آواز کبک آید اکنون ز کوه
نه بانک تذرو آید اکنون ز خوید
شده شاخ در باغ زرد و نوان
مگر حمله و ضربت شاه دید
ملک آفریننده تا آفرید
بمردی و دادی چو تو نافرید
بشادی زیاد و همه ساله باد
در خرمی را کف او کلید
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۶
تا جهان باشد بکام و نام شاهنشاه باد
آفتابش تاج باد و آسمانش گاه باد
دست بیدادی بداد از مردمان کوتاه کرد
باد عمر او دراز و رنج او کوتاه باد
مشتری دمساز او را سال و مه دمساز باد
واسمان بدخواه او را روز و شب بدخواه باد
خوان او و ملک او پاینده همچون کوه باد
دشمن او زرد و ناپاینده همچون کاه باد
دوستانش را همیشه جایگه بر تخت باد
دشمنانش را همیشه مسکن اندر چاه باد
پیشگاهش چرخ باد و همنشینش بخت باد
غمگسارش دهر باد و می گسارش ماه باد
تا بود شاهی و شادی تا بود رادی و داد
راد باد و داد باد و شاد باد و شاه باد
آفتابش تاج باد و آسمانش گاه باد
دست بیدادی بداد از مردمان کوتاه کرد
باد عمر او دراز و رنج او کوتاه باد
مشتری دمساز او را سال و مه دمساز باد
واسمان بدخواه او را روز و شب بدخواه باد
خوان او و ملک او پاینده همچون کوه باد
دشمن او زرد و ناپاینده همچون کاه باد
دوستانش را همیشه جایگه بر تخت باد
دشمنانش را همیشه مسکن اندر چاه باد
پیشگاهش چرخ باد و همنشینش بخت باد
غمگسارش دهر باد و می گسارش ماه باد
تا بود شاهی و شادی تا بود رادی و داد
راد باد و داد باد و شاد باد و شاه باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۷
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۸
یاد نیاری ز قندهار وز نو شاد
نیز نگوئی حدیث بصره و بغداد
نام ونشان بهشت کنک نجوئی
گر بنشینی میان لشگری آباد
هست درونش پر از نگار چو دیبا
هست ز بیرونش استوار چو پولاد
همچو سپهر برین بلند ببالا
همچو که بیستون درست به بنیاد
زیر وی اندر چو سلسبیل روان آب
وز بران چون حدیث حور بر انباد
کرد لب جوی او مثال دو صد باغ
یاسمن و نرگس و بنفشه و شمشاد
شاد در او میر لشگری و جهان پیش
تا به ابد یادکار لشگری این باد
سرای دولت و شادی همیشه جای تو باد
همیشه قبله شاهان در سرای تو باد
همیشه تاختن آسمان بسوی تو باد
همیشه تافتن مشتری برای تو باد
بهر کجا که بوی بخت همنشین تو باد
بهر کجا که روی چرخ رهنمای تو باد
جهانیان همه هستند پایدار بتو
سر سران جهان زیر خاک پای تو باد
همه کسی شود از روی دلگشای تو شاد
هزار شادی بر روی دلگشای تو باد
چنانکه پشت و پناه و معین خلق توئی
خدای هر دو جهان ناصر و معین تو باد
نیز نگوئی حدیث بصره و بغداد
نام ونشان بهشت کنک نجوئی
گر بنشینی میان لشگری آباد
هست درونش پر از نگار چو دیبا
هست ز بیرونش استوار چو پولاد
همچو سپهر برین بلند ببالا
همچو که بیستون درست به بنیاد
زیر وی اندر چو سلسبیل روان آب
وز بران چون حدیث حور بر انباد
کرد لب جوی او مثال دو صد باغ
یاسمن و نرگس و بنفشه و شمشاد
شاد در او میر لشگری و جهان پیش
تا به ابد یادکار لشگری این باد
سرای دولت و شادی همیشه جای تو باد
همیشه قبله شاهان در سرای تو باد
همیشه تاختن آسمان بسوی تو باد
همیشه تافتن مشتری برای تو باد
بهر کجا که بوی بخت همنشین تو باد
بهر کجا که روی چرخ رهنمای تو باد
جهانیان همه هستند پایدار بتو
سر سران جهان زیر خاک پای تو باد
همه کسی شود از روی دلگشای تو شاد
هزار شادی بر روی دلگشای تو باد
چنانکه پشت و پناه و معین خلق توئی
خدای هر دو جهان ناصر و معین تو باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۹
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۰
دولت خورشید شاهان جاودان بر پای باد
ملکت امید میران سرمدی بر جای باد
دشمن تاریک نالان باد همچون زیر و نای
در سرای او همیشه بانک زیر و نای باد
تا فراز پایه عرشش رسیده باد سر
بر سر شیران ایوانش رسیده پای باد
ناز مردم روی جان افزوز شهر آرای اوست
جاودان آن روی جان افروز شهر آرای باد
شاه نیکو رای و نیکو خوی و نیکو سیرتست
آسمان را سوی او دائم بنیکی رای باد
ملکت امید میران سرمدی بر جای باد
دشمن تاریک نالان باد همچون زیر و نای
در سرای او همیشه بانک زیر و نای باد
تا فراز پایه عرشش رسیده باد سر
بر سر شیران ایوانش رسیده پای باد
ناز مردم روی جان افزوز شهر آرای اوست
جاودان آن روی جان افروز شهر آرای باد
شاه نیکو رای و نیکو خوی و نیکو سیرتست
آسمان را سوی او دائم بنیکی رای باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۳
خدایگانا دائم ترا سلامت باد
همیشه از بر تو تاج بر علامت باد
بطبع دوست ندارد دلت ملامت کس
ز روزگار عدوی ترا ملامت باد
مخالفان هدیرا قیامتست ز تو
بقای تخت تو پیوسته تا قیامت باد
همیشه همبر تو سرو ماه عارض باد
همیشه در بر تو ماه سرو قامت باد
جهانیان را کردی عدیل ناز بعدل
ندیم دشمن تو محنت و ندامت باد
بجان و تن همه کس را سلامتست ز تو
ترا به جان و تن از هر بدی سلامت باد
چنانکه کار مرا استقامتست ز تو
ز بخت کار ترا دائم استقامت باد
همیشه از بر تو تاج بر علامت باد
بطبع دوست ندارد دلت ملامت کس
ز روزگار عدوی ترا ملامت باد
مخالفان هدیرا قیامتست ز تو
بقای تخت تو پیوسته تا قیامت باد
همیشه همبر تو سرو ماه عارض باد
همیشه در بر تو ماه سرو قامت باد
جهانیان را کردی عدیل ناز بعدل
ندیم دشمن تو محنت و ندامت باد
بجان و تن همه کس را سلامتست ز تو
ترا به جان و تن از هر بدی سلامت باد
چنانکه کار مرا استقامتست ز تو
ز بخت کار ترا دائم استقامت باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۵
جایگاه شاه یا برگاه یا بر تخت باد
وز بداندیشان او روی زمین پردخت باد
روز کوشیدن زمینش زیر گرد خیل باد
روز آسودن زمانش زیر بار رخت باد
بر هواخواهان او آهن چو وشی نرم باد
بر بداندیشان او وشی چون آهن سخت باد
از پس و پیشش همیشه گاه باد و ماه باد
زیر و بالایش همیشه تاج باد و تخت باد
یارمند و دستگیر خسروان عالمست
یارمندش چرخ با دو دستگیرش بخت باد
وز بداندیشان او روی زمین پردخت باد
روز کوشیدن زمینش زیر گرد خیل باد
روز آسودن زمانش زیر بار رخت باد
بر هواخواهان او آهن چو وشی نرم باد
بر بداندیشان او وشی چون آهن سخت باد
از پس و پیشش همیشه گاه باد و ماه باد
زیر و بالایش همیشه تاج باد و تخت باد
یارمند و دستگیر خسروان عالمست
یارمندش چرخ با دو دستگیرش بخت باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۶
از بلای دهر جان شاه گیتی فرد باد
جان بدخواهان او جفت بلا و درد باد
رنگ گرد از روی رادی آب جود او بشست
جان او بی رنگ باد و روی او بی گرد باد
روز و شب در مجلس او بانک نوشانوش باد
سال و مه بر درگه او بانگ برد ابردباد
دوستانش را ز شادی روی دائم سرخ باد
دشمنانش را ز زاری روی دائم زرد باد
با سلامت جفت باد و با سعادت یار باد
از ملامت دور باد و از ندامت فرد باد
جان بدخواهان او جفت بلا و درد باد
رنگ گرد از روی رادی آب جود او بشست
جان او بی رنگ باد و روی او بی گرد باد
روز و شب در مجلس او بانک نوشانوش باد
سال و مه بر درگه او بانگ برد ابردباد
دوستانش را ز شادی روی دائم سرخ باد
دشمنانش را ز زاری روی دائم زرد باد
با سلامت جفت باد و با سعادت یار باد
از ملامت دور باد و از ندامت فرد باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۸
بجز نشاط و طرب طبع تو طلب نکند
کسی بود که ترا بیند و طرب نکند
کسی که بخشش و بخشایش تو دیده بود
حدیث بخشش و بخشایش عرب نکند
جهان طلب نکند هرکه یافت در گه تو
کسی که دریا بیند شمر طلب نکند
اگر کسی بوفا و سخا نسب جوید
بجز بدست و دل راد تو نسب نکند
که را بخواهد یزدان حرام روزی کرد
بدست راد تو روزیش را سبب نکند
بقات بادا چندانکه هیچ مخلوقی
ز شب نسازد روز و ز روز شب نکند
کسی بود که ترا بیند و طرب نکند
کسی که بخشش و بخشایش تو دیده بود
حدیث بخشش و بخشایش عرب نکند
جهان طلب نکند هرکه یافت در گه تو
کسی که دریا بیند شمر طلب نکند
اگر کسی بوفا و سخا نسب جوید
بجز بدست و دل راد تو نسب نکند
که را بخواهد یزدان حرام روزی کرد
بدست راد تو روزیش را سبب نکند
بقات بادا چندانکه هیچ مخلوقی
ز شب نسازد روز و ز روز شب نکند