عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۶۸
ای از ره لطف راعی هر رَمه تو
مقصود جهانیان زهر دمدمه تو
جز تو همه هر چه هست تشویش ره است
ما را زهمه باز رهان ای همه تو
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۷۳
ای خدمت تو سعادت و پیروزی
مولای تو بودن سبب بهروزی
از خدمت تو دست ندارم که زتو
هم عمر فزون می شود و هم روزی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۸۵
یا رب تو حلاوتی به جانم برسان
وز هجر زمانه با وصالم برسان
جز تو همه ناقصند در عین وجود
ای کامل مطلق به کمالم برسان
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۸۶
ای لطف تو زهر نیستی را تریاک
وای قهر تو از نیستی ما بی باک
از خاک ترابی که کنی آب حیات
پس آب حیات را مریزان در خاک
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۹۱
ای آنک تو را همه صفت احسان است
با عفو تو طاعت و گنه یکسان است
زان کرده نگاهی که دلم ترسان است
گر عفو کنی به نزد تو آسان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۹۲
ای مایهٔ رهبری و گمراهی تو
سهل است مرا طاعت اگر خواهی تو
گر خوانم و گر نخوانمت می دانی
گر خواهم و گر نخواهم آگاهی تو
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۹۴
ای آنک برِ تو قدر دارد آهی
درویشی را فضل نهی بر شاهی
آنجا که عنایت تو باشد باشد
کاهی کوهی وگرنه کوهی کاهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۰۲
از لطف تو هیچ بنده نومید نشد
مقبول تو جز مقبل جاوید نشد
لطفت به کدام ذرّه پیوست دمی
کان ذرّه به از هزار خورشید نشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۰۴
ای خالق هر توانگر و هر درویش
می سازی کار هر یک از اندک و بیش
از لطف و کرم ساخته کن کار جهان
کز صنع تو یک ذرّه نگردد کم و بیش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۱۴
ای از همه بی نیاز و ای بنده نواز
و از تست که کار من نمی گیرد ساز
صد مشغله در راه من انداخته ای
آنگه گویی تمام با من پرداز
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۲۵
ای از کرم تو خلق را امن و امان
در قبضهٔ قدرت تو عاجز دل و جان
ما را تو زهر چه آن نشاید برهان
وانگاه به هر چه آن بباید برسان
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۲۹ - نعت النبوة
فرمان ده ملک انبیا کیست؟ تویی
مصداق تعزُّ من تشا کیست؟ تویی
روشن نظر لقد رَای کیست؟ تویی
مرد ره حضرت دنا کیست؟ تویی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۳۹ - التّوکّل
رزّاق یکی است هر که جز او مرزوق
ایمان این است و آن دگر کفر و فسوق
انصاف بده کژ بنشین راست بگو
رزق از خالق، تکیه چرا بر مخلوق؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۴۲ - الرّضا و التّسلیم
خواهی که خدا هرچ نکو با تو کند
ارواح ملایک همه رو با تو کند
یا هرچ رضای او در آن است بکن
یا راضی شو به هرچ او با تو کند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۴۵ - الرّضا و التّسلیم
ایزد همه کار بد و نیکو داند
او راز دل رومی و هندو داند
با چون و چرای او چرا افتادی
چون حاکم اوست کار او او داند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۷۵ - الاسرار
روحی که منزّه است از عالم خاک
مهمان تو آمده است از عالم پاک
می ده تو به بادهٔ صبوحی مددش
زان پیش که گوید انعم الله مساک
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۸۴ - الاسرار
در دیدهٔ ما نگر جمال حق بین
کاین نور حقیقت است و انوار یقین
حق نیز جمال خویش در ما بیند
این فاش مکن که خونت ریزد به زمین
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۹ - القضا و القدر
بر رهگذرم هزار جا دام نهی
گویی که بگیرمت اگر گام نهی
یک ذرّه جهان زحکم تو خالی نیست
حکمم تو کنی و عاصیم نام نهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۵ - التّقدیر
یک تن بنمای در جهان از زن و مرد
کاو از ستم زمانه خونابه نخورد
نیک و بد ما جمله به تقدیر خداست
با کار خدا هیچ نمی شاید کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۲۷ - التّقدیر
ای دل اگرت هست خرد راهنما
در هر سوری که آیدت بیش نما
ساکن شو و بر مطپ که هرگز نشود
تدبیر من و تو دفع تقدیر خدا