عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱
نخست عقل درین ره خراب کرد مرا
محبت آمد و پر آفتاب کرد مرا
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲
ایزد جزای مستی من کی دهد مگر
لب تشنه در شراب شعور افکند مرا
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳
به داغی بستم آیین طراوت لاله‌زاری را
به یک ساغر به سر بردم چو گل فصل بهاری را
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴
خاک آن کوی فصیحی ز جبین رنجه مکن
از مه و مهر بیاموز جبین‌سایی را
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶
زنده می‌گردم پس از مردن چو بر من بگذری
می‌شود بیدار چون برخفته افتد آفتاب
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷
خنده می‌بینی ولی از گریه دل غافلی
خانه ما اندرون ابرست و بیرون آفتاب
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰
خاکستر منصور تو را باز توان سوخت
صد مرتبه زیباتر از آغاز توان سوخت
نامرد حریفی‌ست شکیب ارنه در این بزم
از شوق نیازی جگر ناز توان سوخت
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴
سینه بگدازم و دل خون کنم و جان سوزم
شعله شوقم و خاصیت من بسیار است
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶
رتبه حسن بلندست چه حاجت به نقاب
بهر منع نگهی کز مژه کوتاهتر است
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۷
در مذهب ما هر چه بجز دوست حرام است
گر خود همه ذوق طلب اوست حرام ا‌ست
با دوست به یک پوست نگنجیم فصیحی
وین طرفه که بی دوست به تن پوست حرام است
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۵
دیده شب فال مراد از موج اشک ما گرفت
کشتی بی ناخدا کام از دل دریا گرفت
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۷
شاید که به آفرینش خود نازد
ایزد که تماشای جمال تو کند
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۸
غم عشقت به عالم درنگنجد
بلی این روح در پیکر نگنجد
شهید خنجر شوق تو چندان
به خود بالد که در محشر نگنجد
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۰
لب تشنه فتادیم در آن بادیه کانجا
از خشک‌لبی چشمه حیوان گله دارد
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۱
بال و پر سوز که تا قوت پروازی هست
به مراد دل خود سیر قفس نتوان کرد
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۲
از آن ترسم که فردای قیامت
همین امروز و فردای تو باشد
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۳
مصر عصمت چه دیاری‌ست که خوبان آنجا
صورت خویش در آیینه کس نشناسند
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۹
هرگز مباش آتش سوزان، سپند باش
خود را بسوز و دفع هزاران گزند باش
چون شعله سر مکش که برآرند از تو دود
شو خاک راه و در دو جهان سربلند باش
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۰
این پرده‌های حسن نظر تیره می‌کند
یک پرده بر جمال خود از آفتاب پوش
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۱
گر شوی نکهت‌شناس نکهت‌ گیسوی خویش
از گریبان گل و سنبل بدزدی بوی خویش
بهر خونریز دو عالم جنبش مویی بس‌ست
زحمت چین بی سبب مپسند بر ابروی خویش
نقد جان ناقص عیار و عشق مفلس تنگدست
وای اگر زلف تو خواهد قیمت یک موی خویش