عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
زرگر پسری که حسن ازو می‌نازد
در راه غمش عشق روان می‌بازد
یکرنگی زر از آن کند مهر منیر
در بوتة مهر او مگر بگدازد
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
وصل است متاعی که به دیدن نرسد
این شهد تمنّا به چشیدن نرسد
کامی به هوای حسرتش خوش می‌دار
کاین میوه لطیفست به چیدن نرسد
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
دیده به وصال جز به دیدن نرسد
از ناله و پیغام شنیدن نرسد
هر چند که فریاد زند میوه‌فروش
در کام اثری جز بچشیدن نرسد
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
در روی تو کافتاب انور آمد
گر زلف بشد خط معنبر آمد
رخ مصحف خوبی بود و در مصحف
هر آیه که نسخ گشت بهتر آمد
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
ای خواجه تو می‌روی و دنیا ماند
بیچاره تنت به گور تنها ماند
سرمایة عمر چون به جا هیچ نماند
سودی ندهد که مال بر جا ماند
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
آنانکه رهی به عالم دل دارند
از صحبت جسم پای در گل دارند
بی‌جاده گر افتند به ره عیب مکن
در گمشدگی رهی به منزل دارند
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
هر دل که هوای عالم راز کند
باید گرة علاقه را باز کند
دام است تعلّقات دنیایی دام
در دام چگونه مرغ پرواز کند!
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
آمد به من از تو مصرعی چند بلند
دل را زشکفتگی شکر خند بلند
اینست سخن نه آنکه از کوچة لفظ
معنی زند از تنگی جا گند بلند
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
آنانکه خدا را به نظر می‌دانند
راهی به مؤثر از اثر می‌دانند
جمعی که قیاس گل گرفتند ز خار
معلوم که از گل چه قدر می‌دانند
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
هر دل که به اسرار جلی گرم بود
پشتش به نبی و به ولی گرم بود
دم سردی روزگار سردش نکند
آنرا که دل از مهر علی گرم بود
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
تا مرد مجرّد از من و ما نبود
از بهر سلوک او مهیّا نبود
تریاکی عادتی، عجب نیست ترا
گر بادة تحقیق گوارا نبود
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
گر مشکل حشر بر تو مفتوح شود
تو نوح و تن تو کشتی نوح شود
امروز چنین که روح تو تن شده است
فردا چه عجب تن تو گر روح شود!
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
تا از سر مرد عقل بیرون نشود
در وادی غم پیرو مجنون نشود
دردی که نداری نتوان بر خود بست
تا خون نخوری اشک تو گلگون نشود
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
در کفر و در اسلام دری باز نبود
عشق آمد و درهای فرو بسته گشود
یک ذرّه چنانکه می‌نمودیم نه‌ایم
عشق آمد و آن چنانکه هستیم نمود
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
خود را با ما چو دیده بستیم نمود
گردی بودیم چون نشستیم نمود
در پردة آینه نهان بود رخش
این چهره درست تا شکستیم نمود
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
در دل هیچم ز خیر و شر درناید
در کلبة من پرتو خور درناید
پرویزن حسن است مژه در نظرم
تا هر چه بد است در نظر درناید
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
دورم افکند چرخ اگر زان خورشید
گویا که کمال بنده در دوری دید
دیدی که نکرد ماه تحصیل کمال
تا دوریش از مهر به غایت نرسید
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
تا پا سر زلفت از سر دوش کشید
خظ حلقة بندگیت در گوش کشید
دادی به دم خیره‌نگاهان خود را
تا آینه‌ات تنگ در آغوش کشید
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
آنرا که خبر ز عالم راز رسید
در گوش سر از لُبّ دل آواز رسید
از عالم آغاز به انجام آمد
باز از ره انجام به آغاز رسید
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
گر زانکه ز گفتگوی درس اسرار
بر خاطر نازک تو باشد آزار
تو معدن فضلی و بود معدن را
آزار ز دست گنج خواهان بسیار